تا نبینم روی چون گلزار آن صد نوبهار
همچو لاله من سیه دل صدزبان چون سوسنم
شاه شمس الدین تبریزی منت عاشق بسم
روز بزمت همچو مومم روز رزمت آهنم
تا نبینم روی چون گلزار آن صد نوبهار
همچو لاله من سیه دل صدزبان چون سوسنم
شاه شمس الدین تبریزی منت عاشق بسم
روز بزمت همچو مومم روز رزمت آهنم
میروم با درد و حسرت از دیارت خیر باد
می گذارم جان به خدمت یادگارت خیر باد
سر ز پیشت برنمی آرم ز دستور طلب
شرم میدارم ز روی گلعذارت خیر باد
در گذر آمد خیالش گفت جان این است او
پادشاه شهرهای لامکان این است او
صد هزار انگشتها اندر اشارت دیده شد
سوی او از نور جانها کای فلان این است او
چون زمین سرسبز گشت از عکس آن گلزار او
نعرهها آمد به گوشم ز آسمان این است او
وعده های خوشم همی داد گویی آن وعده ها سرابی بود
روزگار وصال چون بگذشت گویی آن روزگار خوابی بود
دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال
برآ به چرخ حقایق دگر مگو ز خیال
ستارهها بنگر از ورای ظلمت و نور
چو ذره رقص کنان در شعاع نور جلال
اگر چه ذره در آن آفتاب درنرسد
ولی ز تاب شعاعش شوند نور خصال
هر آن دلی که به خدمت خمید چون ابرو
گشاد از نظرش صد هزار چشم کمال
کی میخواد "ل" بده؟!
من که نمی خوام![]()
لبانت به ظرافت شعر....
شهوانی ترین بوسه ها را
به شرمی چنان مبدل میسازد
که انسان غار نشین از آن سود میجوید
احمد شاملو
-نظرم عوض شد
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب آيينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
اينم ي آقا جلال
ببخشید یه پست خیلی بی ربط
جلال خان
ببین تاپیکو ریختی به هم![]()
در ترازوي چو من ديوانه اي سنجيده اند
عاقل اند آري، چو من ديوانه كمتر ديده اند
گر بد است، ايشان بدين نامم چرا ناميده اند
خويشتن در هر مكان و هر گذر رقصيده اند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)