یک ذرهگی فرید اینجا
بالای هزار خلد و حور است
یک ذرهگی فرید اینجا
بالای هزار خلد و حور است
تکيه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
سلام
علیکم سلام
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست
تو میبايد که باشی ور نه سهل است
زيان مايه جاهی و مالی
بر آن نقاش قدرت آفرين باد
که گرد مه کشد خط هلالی
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زين دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زين دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
تو که کيميافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداريم و فکندهايم دامی
عجب از وفای جانان که عنايتی نفرمود
نه به نامه پيامی نه به خامه سلامی
یارب لیل مظلم قد قلت یارب ارحم
حتی تجلی الصبح لی فیالساترین المعلم
جام صبوحی ده قوی چون صبح بنمود از نوی
بوئی چو باد عیسوی رنگ چو اشک مریمی
هات من الدن دما فاشرب هنیا فیالملا
فالنفس من قبل الصبی ربت جنانا بالدم
خون خوردهای نه مه پسر خون رزان می خور دگر
کاین آدمی را آبخور خون است مسکین آدمی
Last edited by sise; 21-09-2007 at 23:40.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)