تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 16 از 17 اولاول ... 6121314151617 آخرآخر
نمايش نتايج 151 به 160 از 164

نام تاپيک: فریدون مشیری

  1. #151
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت؟

    کجا باید صدا سر داد؟

    به زیر کدامین آسمان، روی کدامین کوه؟

    که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه

    که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد!

    کجا باید صدا سر داد؟

    فضا خاموش و درگاه قضا دور است

    زمین کر، آسمان کور است

    نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت؟

    اگر زشت و اگر زیبا

    اگر دون و اگر والا

    من این دنیای فانی را

    هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم

    به دوشم گرچه بار غم توانفرساست

    وجودم گرچه گردآلود سختی هاست

    نمی خواهم از این جا دست بردارم!

    دلم با صد هزاران رشته، با این خلق

    با این مهر، با این ماه

    با این خاک با این آب … پیوسته است

    مراد از زنده ماندن، امتداد خورد و خوابم نیست

    توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست

    هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست

    جهان بیمار و رنجور است

    دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست

    اگر دردی ز جانش برندارم
    ناجوانمردی است

    نمی خواهم بمیرم تا
    محبت را به انسانها بیاموزم

    بمانم تا عدالت را برافرازم، بیفروزم

    خرد را، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم

    به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم

    چه فردائی، چه دنیائی!

    جهان سرشار از
    عشق و گل و موسیقی و نور است …

    نمی خواهم بمیرم، ای خدا!

    ای آسمان!

    ای شب!

    نمی خواهم

    نمی خواهم

    نمی خواهم

    مگر زور است؟

  2. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #152
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    دل از سنگ باید که از درد عشق
    ننالد خدایا دلم سنگ نیست
    مرا عشق او چنگ اندوه ساخت
    که جز غم در این چنگ آهنگ نیست
    به لب جز سرود امیدم نبود
    مرا بانگ
    این چنگ خاموش کرد
    چنان دل به آهنگ او خو گرفت
    که آهنگ خود را فراموش کرد
    نمی دانم این چنگی سرونوشت
    چه می خواهد از جان فرسوده ام
    کجا می کشانندم این نغمه ها
    که یکدم نخواهند آسوده ام
    دل از این جهان بر گرفتم دریغ
    هنوزم به جان آتش عشق اوست
    در این واپسین
    لحظه زندگی
    هنوزم در این سینه یک آرزوست
    دلم کرده امشب هوای شراب
    شرابی که از جان برآرد خروش
    شرابی که بینم در آن رقص مرگ
    شرابی که هرگز نیابم بهوش
    مگر وارهم از غم عشق او
    مگر نشنوم بانگ این چنگ را
    همه زندگی نغمه ماتم است
    نمی خواهم این ناخوش آهنگ را

    فریدون مشیری
    Last edited by orochi; 16-02-2013 at 00:23.

  4. 2 کاربر از orochi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #153
    اگه نباشه جاش خالی می مونه ツツツ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    Թեհրանը
    پست ها
    341

    پيش فرض

    سلام دريا، سلام دريا، فشانده گيسو! گشوده سيما !
    هميشه روشن، هميشه پويا، هميشه مادر، هميشه زيبا !
    سلام مادر، كه مي تراود، نسيم هستي، زتار و پودت .
    هميشه بخشش، هميشه جوشش، هميشه والا، هميشه دريا !
    سلام دريا، سلام مادر، چه مي سرائي؟
    چه مي نوازي ؟
    بلور شعرت، هميشه تابان، زبان سازت، هميشه شيوا .چه تازه داري؟
    بخوان خدا را، دلم گرفته، دلم گرفته !

    كه از سرودم رميده شادي، كه در گلويم شكسته آوا !
    چه پرسي ازمن: - « چرا خموشي؟
    هجوم غم را نمي خروشي !
    جدار شب را نمي خراشي، چرا بدي را شدي پذيرا ؟
    »
    - شكسته بازو گسسته نيرو، جدار شب را چگونه ريزم ؟
    سپاه غم را چگونه رانم، به پاي بسته، به دست تنها ؟خروش گفتي ؟
    چه چاره سازد، صداي يك تن، درين بيابان ؟

    خراش گفتي ؟ كه ره گشوده، به زور ناخن، ز سنگ خارا ؟

  6. 3 کاربر از ツツツ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #154
    Super VIP Mehran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    -• برنابلا
    پست ها
    11,405

    پيش فرض


    رفیقان دوستان، ده ها گروهند
    که هـر یک در مسیر امتحــانند

    گروهی صـورتک بر چهـره دارند
    به ظاهر دوست، اما دشمنانند

    گروهی وقت حاجت خاکبوسند
    ولـی هنگام خدمت ها، نـهانند

    گروهی خیـر و شر در فعلشان نیست
    نه زحــمت بخش و نه، راحـت رسانند

    گروهی دیده نــاپاکند، هشــدار
    نگاه خود به هر سو می دوانند

    بر این بی عصمتان ننگ جهان باد
    که چون خــوکند و بد، بدتــر ز آنند


    ولی یــاراטּ همدل از سـر لـطف
    به هر حالت که باشد مهربانند

    رفیقان را درون جان نگهدار
    که آنها پر بها تر از جهــانند



    با تشکر مهران...

  8. 9 کاربر از Mehran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #155
    داره خودمونی میشه geojo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2013
    پست ها
    129

    پيش فرض

    جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت
    سر را به تازیانه او خم نمی کنم!
    افسوس بر دوروزه هستی نمی خورم
    زاری براین سراچه ماتم نمی کنم.
    با تازیانه های گرانبار جانگداز
    پندارد آنکه روحِ مرا رام کرده است!
    جان سختی ام نگر، که فریبم نداده است
    این بندگی، که زندگیش نام کرده است!
    بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی
    جز زهر غم نریخت شرابی به جام من.
    گر من به تنگنای ملال آور حیات
    آسوده یکنفس زده باشم حرام من!
    تا دل به زندگی نسپارم،به صد فریب
    می پوشم از کرشمۀ هستی نگاه را.
    هر صبح و شب چهره نهان می کنم به اشک
    تا ننگرم تبسم خورشیدو ماه را !
    ای سرنوشت، ازتو کجا می توان گریخت؟
    من راهِ آشیان خود از یاد برده ام.
    یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکن
    با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!
    ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !
    زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.
    شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ
    روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!
    ای سرنوشت، هستی من در نبرد توست
    بر من ببخش زندگی جاودانه را !
    منشین که دست مرگ زبندم رها کند.
    محکم بزن به شانه من تازیانه را .

  10. این کاربر از geojo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #156
    داره خودمونی میشه geojo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2013
    پست ها
    129

    پيش فرض

    اگر ماه بودم , به هر جا که بودم ,
    سراغ ترا از خدا ميگرفتم .
    و گر سنگ بودم , به هر جا که بودي ,
    سر رهگذار تو , جا ميگرفتم .
    اگر ماه بودي به صد ناز , ــ شايد ــ
    شبي بر لب بام من مي نشستي .
    و گر سنگ بودي , به هر جا که بودم ,
    مرا مي شکستي , مرا مي شکستي !

  12. 2 کاربر از geojo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #157
    Super VIP Mehran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    -• برنابلا
    پست ها
    11,405

    پيش فرض

    سر خود را مزن اينگـونـه به سنگ,
    دل ديـوانـه تنـها دل تنگ!


    منشيـن در پس ايـن بهتِ گـران
    مَدَران جامه جان را, مَدَران!


    مکن ای خسته ,در اين بغض درنگ
    دلِ ديـوانـه ی تنـها ,دلِ تنگ!


    پيش اين سنگدلان قدرِ دل و سنگ يکی است
    قيل و قالِ زغن و بانگ شباهنگ يکی است


    ديدی, آن را که تو خواندی به جهان يار ترين

    سینه را ساختی از عشقش , سرشارترین

    آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین

    چه دل آزار ترين شد! چه دل آزار ترين ؟


    نه همين سردی و بيگانگی از حد گذراند,
    نه همين در غمت اينگونه نشاند

    بـا تـو چـون دشمـن, دارد سـرِ جنـگ!
    دل ديـوانـه ی تـنــها! دل تنـگ!


    نـالـه از درد مکن
    آتشی را کـه در آن زيسته ای, سـرد مکن


    با غمش باز بمان
    سرخ رو باش از اين عشق و سر افراز بمان

    راه عشق است که همواره شود از خون, رنگ
    دل ديوانه ی تنها, دل تنگ !


    با تشکر مهران...

  14. 6 کاربر از Mehran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #158
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    796

    پيش فرض

    ياد من باشد فردا دم صبح
    جور دیگر باشم
    بد نگویم به هوا، آب ، زمین
    مهربان باشم، با مردم شهر
    و فراموش کنم، هر چه گذشت
    خانه ی دل، بتکانم ازغم
    و به دستمالی از جنس گذشت ،
    بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
    مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
    و به لبخندی خوش
    دست در دست زمان بگذارم

    یاد من باشد فردا دم صبح
    به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
    و به انگشت نخی خواهم بست
    تا فراموش، نگردد فردا
    زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
    گرچه دیر است ولی
    کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
    به سلامت ز سفر برگردد
    بذر امید بکارم، در دل
    لحظه را در یابم
    من به بازار محبت بروم فردا صبح
    مهربانی خودم، عرضه کنم
    یک بغل عشق از آنجا بخرم

    یاد من باشد فردا حتما
    به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
    بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
    چشم بر کوچه بدوزم با شوق
    تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
    و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

    یاد من باشد فردا حتما
    باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
    و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
    و بدانم که شبی خواهم رفت
    و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی


    یاد من باشد
    باز اگر فردا، غفلت کردم
    آخرین لحظه ی از فردا شب ،
    من به خود باز بگویم
    این را
    مهربان باشم با مردم شهر
    و فراموش کنم هر چه گذشت……


  16. 2 کاربر از sara_girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #159
    کاربر فعال انجمن ادبیات - Saman -'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    ا مـپـر ا طـو ر ی پـا ر س
    پست ها
    1,595

    پيش فرض یلدا

    می‌رفت و گیسوانِ بلندش را
    بر شانه می‌پراکند،
    شب را به دوش می‌برد
    همراهِ عطرِ عنبرِ سارا.



    در موجِ گیسوانِ بلندش
    تابیده بود شب را
    آرام، مثل زمزمه‌ی آب، می‌گذشت
    با اختران به نجوا.



    همراهِ گیسوانِ بلندش
    خاموش، مثل زیر و بم خواب، می‌گذشت
    پشتِ دریچه‌ها
    چشم جهانیان به تماشا.



    می‌رفت- باشکوه‌تر از شب-
    همراهِ گیسوان بلندش
    تا باغ‌های روشنِ فردا

    یلدا!



    فریدون مشیری





    برگرفته از كتاب:
    مشيري، فريدون؛ گزيده اشعار فريدون مشيري؛ تهران: مؤسسه انتشارات نگاه، انتشارات مهرآئين 1380.

  18. این کاربر از - Saman - بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #160
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض سـتاره کور

    ­


    ناتوان گذشـته ام ز کوچـ ـه ها
    نیمه جان رسیده ام به نیمه راه

    چون کلاغ خسته ای در این غروب
    می بـ ـرم به آشـ ـیان خود پنـ ـاه

    در گریز از این زمان بی گذشت
    در فغـ ـان از این ملال بی زوال

    رانده از بهشت عشـ ـق و آرزو
    مانده ام همه غم و همه خیال


    سر نهاده چون اسیر خسته جان
    در کمنـ ـد روزگـ ـار بد سـ ـرشت

    رو نهفته چون سـ ـتارگان کور
    در غبار کهکشان سرنوشت

    می روم ز دیده ها نهان شوم
    می روم که گریه در نهان کنم

    یا مرا جدایـ ـی تو می کشد
    یا تو را دوباره مهـ ـربان کنم


    این زمان نشسته بی تو با خدا
    آنکه با تو بود و با خـ ـدا نبود

    می کند هوای گریه های تلخ
    آنکه خنده از لبش جدا نبـ ـود


    بی تو من کجا روم کجـ ـا روم
    هستی من از تو مانده یادگار

    من به پای خود به دامت آمدم
    من مگر ز دست خود کنم فرار


    تا لبـ ـم دگر نفس نمی رسـ ـد
    ناله ام به گوش کس نمی رسد

    می رسی به کام دل که بشنوی
    ناله ای از این قفس نمی رسـ ـد


  20. 4 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •