تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 16 از 17 اولاول ... 6121314151617 آخرآخر
نمايش نتايج 151 به 160 از 164

نام تاپيک: شعر های مذهبی

  1. #151
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام



    به یاد سرپناه خود بیفتد

    کنار خیمه‌گاه خود بیفتد

    متاب ای ماه بر دستان زینب

    مبادا یاد ماه خود بیفتد

    ***

    نداری دستِ از پیکر جدا تو

    نمی‌گیری علم بر شانه‌ها تو

    تو هم بر خیمه‌ها می‌تابی اما

    کجا ماه بنی‌هاشم کجا تو؟

  2. #152
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    ***********
    امام المتقینی جز علی نیست
    به عالم بهترینی جز علی نیست
    تمام اعتقادم را بگویم:
    امیرالمؤمنینی جز علی نیست
    **********************
    علی روح خداوند حکیم است
    اگر سائل شوی مولا کریم است
    ندایی آید از عرش الهی
    فقط حیدر صراط المستقیم است
    **********************
    من از ازل اسیر و گرفتار حیدرم
    من خاک پای میثم تمار حیدرم
    با عشق مرتضی به جهان ناز می کنم
    فخرم بود که سائل دربار حیدرم
    **********************
    علی نور سماوات و زمین است
    علی استاد جبریل امین است
    بود ذکر رجزهای اباالفضل(ع)
    فقط حیدر امیرالمؤمنین است
    **********************
    شاعر: سید مهدی سادات(عارف خراسانی)
    **********************

  3. #153
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    امام حسین(ع)-مناجات محرمی



    وقتی میان بزم عزای تو می رسم

    حس می کنم به عرش خدای تو می رسم

    در این دهه که لطف تو چندین برابر است

    حتماً به اوج کوه عطای تو می رسم

    شکر خدا که هر شب ماه محرّمت

    بر کاروان اهل بکای تو می رسم

    بی اختیار چشمه ی چشمم روان شود

    وقتی به هر فراز دعای تو می رسم

    با گریه ی برای تو پر در می آورم

    پرواز می کنم به هوای تو می رسم

    رحمت به مادرم که مرا نوکر تو کرد

    با شیر پاک او به لقای تو می رسم

    شکر خدا که بر سر این سفره ی عزا

    هر وقت می رسم به غذای تو می رسم

    با خواندن مداوم «یا لیتنا معک»

    من هم به رتبه ی شهدای تو می رسم

    با این امید زنده ام آقا... بدون شک

    یک روز من به کرب و بلای تو می رسم

  4. #154
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    عشقی که هست در شبکه های این ضریح

    من را کشانده پیش شما پای این ضریح

    فرسنگ ها پیاده می آیند کربلا

    تنها به عشق دیدنت از لای این ضریح

    من هم گدای دور حرم می شوم فقط

    رزقی اگر بگیرم از آقای این ضریح

    هرچه گناه کرده ام از چشم رفته است

    با اشک بر حسین و تماشای این ضریح

    هر چند من بدم تو به رویم نمیزنی

    قربان مهربانی مولای این ضریح

    شاعر : جواد دیندار

  5. #155
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    کربلا زخم ز شمشیر به جان بود حسین

    شام بر دل شرر از زخم زبان بود حسین



    کربلا بر غمت از داغ پسر خندیدند

    شام پای سر ببریده تو رقصیدند



    کربلا شد هدف تیر علی اصغر تو

    شام در طشت سرش بود کنار سر تو



    کربلا طفل تو از سوز عطش تاب نداشت

    شام از ضعف حسین دختر تو خواب نداشت



    کربلا از همه سویی تورا سنگ زدند

    شام زنها ز لب بام مرا سنگ زدند



    کربلا راس تو دور از بدن و پیکر بود

    شام گه بر سر نی گاه به طشت زر بود



    کربلا خیمه نیم سوخته ام شد خانه

    شام شد خانه من گوشه یک ویرانه



    کربلا با تن بی دست اباالفضل ز زین

    شام افتاد ز روی ناقه سه ساله به زمین



    کربلا خمیه مارا همه غارت کردند

    شام بر خواهر زار تو جسارت کردند



    کربلا سنگ به پیشانی محبوب زدند

    شام غم، بر لب خشکیده تو چوب زدند



    کربلا از تو به شمشیر پذیرایی شد

    شام زینب سر هر کوچه تماشایی شد



    کربلا جسم تو بی پیرهن و عریان بود

    شام پیراهن پاره به تن طفلان بود



    کربلا از غم داغ تو مرا آزردند

    شام دست بسته سوی بزم شرابم بردند



    کربلا سنگ جفا خورد به پیشای تو

    شام افتاد ز نیزه سر نورانی تو



    شام غم،قسمت من درد و بلا بود حسین

    به خدا سخت تر ا ز کرببلا بود حسین

  6. #156
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    جلوه ای بود ، جلالی و جمالی آمد

    برکه ای بود در آن عکس هلالی آمد

    حس پرواز به سر بود که بالی آمد

    حافظ و نیت ما بود که فالی آمد

    شاه شمشاد قدان ، خسرویِ شیرین دهنان

    که به مژگان شِکَنَد قلبِ همه صف شکنان

    بال جبریل پر کوچکی از شه پر کیست

    قرص خورشید زمین خورد و خاکستر کیست

    ذوالفقاری که دو دم داشته در محضر کیست

    دستمالی که به سر داشت علی بر سر کیست

    کیست این مرد که شمشیر دو پیکر دارد

    بین میدان زره حضرت حیدر دارد

    به ثنا گویی او عرش قلم بردارد

    بانگ تکبیر حرم شور حرم بردارد

    وای اگر بر سر این خاک قدم بردارد

    چه رسد تا به زمانی که علم بردارد

    ماه بین الحرمین است اباالفضل علی

    شرف الشمس حسین است اباالفضل علی

    چشم چرخیده و انگار زمین دم کرده

    ابرویی خورده گره مرگ مجسم کرده

    مِیمَنه ، مِیسَره ، را باز جهنم کرده

    ترس را اولین این رزم مجسم کرده

    می رسد تا به مدینه رجزش آوایش

    و شنید ، اُم بَنین نعره ی یا زهرایش

    دل ما را به حرم باز خیالش برده

    تا گدا آمده از یاد سوالش برده

    نه فقط سینه زنش رزق حلالش برده

    ارمنی آمده و خرجیِ سالش برده

    بس که بخشیده به ما ، خلق طلبکارش هست

    بیشتر با گره یِ کور سَر و کارش هست

    کودکان زیر پرش زیر پرش می آیند

    یک عشیره همگی دور و برش می آیند

    همه با عطر دعای سحرش می آیند

    پیش گهواره همه با خبرش می آیند

    باز هم گشت بلندی حرم دوش عمو

    باز هم دخترکی رفت قلمدوش عمو

    لشگری چشم شور از بس قد و بالا دارد

    چشم و مژگان بنگر ساحل دریا دارد

    تیر حق داشت اگر خورد تماشا دارد

    نیزه بیچاره شد از بس رخ زیبا دارد

    چشم خورد عاقبت این چشم که حیران کرده

    خیمه ها را غم یک مشک پریشان کرده

    مشک بر سینه ولی مشک به تن دوخته شد

    آنقدر خورد که جوشن به بدن دوخته شد

    مثل تیری که به تابوت حسن دوخته شد

    چشم مژگان ، همه از تیر زدن دوخته شد

    تیر ها از دو طرف آمد و تن پُر خون شد

    نیزه ای خوردی و از سمت دگر بیرون شد

    بر سر راه عجب بال و پری افتاده

    میرسد شاه ولی با کمری افتاده

    پای این آه تن مختصری افتاده

    سَرِ اینکه چه آمد ، تبری افتاده

    همه بودند مگر خاک پر از ماه کند

    تبری آمده تا قد تو کوتاه کند

    تیری از حرمله در گوشه ی ابرو خورده

    ضربه ی سَر زده ای بر سر بازو خورده

    وای بد جور عمودی به سر او خورده

    که سرت بر نوک یک نیزه به پهلو خورده

    باد آورد پر خُود تو را تا خیمه

    دختری جیغ کشید ، خدایا خیمه

  7. #157
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    غزل امام حسین (ع)

    دیوانگی کوی حسین آبروی ماست
    مردن زعشق او همه آرزوی ماست
    اهل سما به حالت ما غبطه میخورند
    تا باده حسین میان سبوی ماست
    درمانده ایم و در پی ارباب نیستیم
    از روز اول اوست که در جستجوی ماست
    طاق و رواق میکده تا صبح روز حشر
    با لطف یار غلغله از های و هوی ماست
    هر وقت در مصیبت او گریه میکنیم
    بی شک شهید کربلا روبروی ماست
    هر مجلسی بنام کسی منعقد شود
    عشق حسین تا به ابد گفتگوی ماست

    امیر کرمی

  8. #158
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    محرّم - ترکیب بند

    اگر در آن سوی شط پشته پشته خار نشسته

    گلی شکفته در این سوی کارزار نشسته

    یکی از این سوی میدان به سجده می رود امشب

    یکی از آن سو در مجلس قمار نشسته

    چقدر نامه ی خسته، چقدر عهد شکسته

    چقدر کوفه در این معرکه کنار نشسته!

    فرات آب حیات نوادگان نبی نیست

    اگر چه خیمه به خیمه در انتظار نشسته

    حسین آینه دارست و خطبه هاش چراغ اند

    دریغ بر دل نامردمان غبار نشسته

    به گوش هوش یکی آفتاب را نشنیده

    به انتظار صدا تیغ بی شمار نشسته

    حسین با پسرانش وداع می کند امشب

    چقدر سیب در آغوش این انار نشسته

    غروب آمده، در این دیار، حضرت زینب -

    به هر کجا بنشیند سر مزار نشسته

    رسیده حضرت زهرا به قتلگاه، ببینند

    دعای ساقی لب تشنگان به بار نشسته

    رسیده خطبه ی آخر، معطّرست کلامت

    چه آیه های قشنگی، سرت به نیزه سلامت



    کجاست مادرت امشب که نوحه خوان تو باشد؟

    شب ست و ماه نداری که هم زبان تو باشد

    به دشت تیر فرستادی آخرین نفست را

    که اولین تن افتاده نوجوان تو باشد

    یگانه بانوی غربت، کدام مرثیه امشب

    قرار بوده فرازی ز داستان تو باشد؟

    ادامه ی در و دیوار و دست بسته ی مولاست

    چهل سری که نشان برادران تو باشد

    تو آفریده شدی تا به رسم مرثیه خوانی

    هزار روضه ی مکشوف در جهان تو باشد

    تو ایستادی و فرمودی عشق راه غریبی ست

    که هر چه غم برسد شرح امتحان تو باشد

    شکوه صبر تو ایوب را به سجده کشیده

    که هر چه کوه در این راه ناتوان تو باشد

    چه عاشقانه ی سرخی ست کاروان اسیران

    سری که بر سر نی صاحب الزمان تو باشد

    نشسته ای لب گودال، آفتاب ببینی

    عجیب نیست که در خاک آسمان تو باشد

    بخوان که خطبه ی تو آفتاب آل رسول ست

    کنون صدای علی تیر در کمان تو باشد

    دو گل به دشت فرستاده، این نهایت عشق ست

    انیس گریه ی زهراست، خطبه خوان دمشق ست



    بگو مدینه بگرید به آیه های گواهت

    به گیسوان سپید و به روزگار سیاهت

    زنی تو، آینه ی جان، نه روضه خوان، نه پریشان

    که چشم های علمدار خیمه داده پناهت

    در این دیار که شب زنده دارها نگران اند

    به دشت خیره شوی غصّه می رسد به نگاهت

    به جای موج به موج فرات سر به گریبان

    دریغ، شام غریبان نشسته اشک به راهت

    اگر چه حال علمدار دست داده به دریا

    اگر چه مشک بریزد نمی رسند به ماهت

    تو خطبه خواندی و از پشت پرده شور به پا شد

    گدا شدند همه در حریم حضرت شاهت

    کتاب نور و پیمبر، نسیم جاری کوثر

    چه عاشقانه به سامان رسید خیل سپاهت

    بریز حضرت کلثوم، رود رود غمت را

    بسوزد عاقبت این سرزمین به آتش آهت

    نشان مادر و دختر همیشه چادر خاکی ست

    غم تو و غم زهرا چقدر داشت شباهت

    خدا عنان زمین را دوباره بسته به منبر

    که میوه ی علی و فاطمه نشسته به منبر



    رسیده قصّه به جایی که صحن مسجد شام ست

    علی نشسته به منبر، یزید! کار تمام ست

    علی همان که جوان و علی همان که رشیدست

    علی همان که امیر و علی همان که امام ست

    چراغ راه یتیمان و تکیه گاه اسیران

    کسی که زمزمه هایش ترانه های قیام ست

    به کوچه های مدینه رسیده سینه به سینه

    که سجده گاه علی خانقاه اهل مرام ست

    علی نشسته به منبر، بگوید از غم حیدر

    دوباره عطر عبایش ربوده هر چه مشام ست

    بقیع، خانه ی امنی برای آل علی نیست

    ولی همیشه هوایش سلامتی و سلام ست

    که سجده گاه علی خیمه گاه امن الهی

    به روی عشق حلال و به روی عقل حرام ست

    کجاست کوفه، چه شهری؟! دهی ست خیر ندیده

    دهی که ننگ خریده، دهی که در پی نام ست

    به لطف شوکت مختار و حکمت تو عیان شد

    که در مقابل بیگانه انتقام به کام ست

    صحیفه ای که تو داری، ورق ورق خُم مستی ست

    اگر سبوی تو باشد چه احتیاج به جام ست؟

    سرت به نیزه نچرخیده، باغ زنده بماند

    همیشه شام غریبان، چراغ زنده بماند



    تو آفریده شدی مرد انقلاب بمانی

    که تشنه راوی دیدار ماه و آب بمانی

    مدینه قصّه شنیدی و مکّه غصّه چشیدی

    به عشق حضرت خورشید در رکاب بمانی

    به چند سالگی ات نیزه ها اجازه ندادند

    در انتظار تماشای بوتراب بمانی

    به کربلا که رسیدی امام گفت: محمّد!

    ببین چه می شود امشب، مباد خواب بمانی

    سؤال بود برایت، علی اصغر تشنه

    که تیر حرمله نگذاشت بی جواب بمانی

    چقدر بال کبوتر، چقدر لاله ی پرپر

    خدا نخواست در این باغچه گلاب بمانی

    خدا نخواست که از خوشه ها به خاک بیفتی

    قرار بود که در خمره ها شراب بمانی

    اسیر کوفه و شامی، تو کودکی و امامی

    سزاست خطبه بخوانی و آفتاب بمانی

    گل شبیه پیمبر، تو سوگوار منایی

    بناست در غم این درد بی حساب بمانی

    تو آفریده شدی انقلاب زنده بماند

    تو آفریده شدی آب آسیاب بمانی

    جهان قرار شده در حرم غبار تو باشد

    زیارتی که بخواند به افتخار تو باشد



    شاعر: امیرعلی سلیمانی

  9. #159
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    پيچيده در فضاي حرم بانگ آب، آب
    بسته چو خصم بر حرم بوتراب، آب
    در وادي عطش‏زده، دريا خروش داشت
    اما به چشم تشنه ‏لبان شد سراب، آب
    آواي العطش به ثريا رسيده بود
    از سوز قصه آمده در پيچ‏ وتاب، آب
    فرياد استغاثه‏ي طفلان بلند بود
    از روي تشنگان ز خجالت شد آب، آب!
    عباس، اين شرار عطش را کند خموش
    در خيمه‏ها رساند اگر با شتاب، آب
    آن ماه هاشمي چو به دريا نهاد پاي
    الماس نور سفت از آن ماهتاب، آب
    در التهاب داغ عطش بر لب فرات
    از حنجري فسرده شنيد اين خطاب، آب:
    اي روسياه! حنجر خشکيده‏ي حسين
    مي‏سوزد از براي تو و، شد کباب آب!
    پژمرده نوگلان حسيني ز تشنگي
    از روي تشنگان حرم رخ متاب، آب!
    اين خيل تشنگان همه از آل کوثرند
    فردا چه مي‏دهي تو به زهرا جواب، آب؟!
    بيرون شد از فرات، ابوالفضل با شتاب
    رو سوي خيمه‏هاست، بر او همرکاب، آب
    آنجا که تير خصم، تن مشگ را دريد
    ساقي فسرده گشت و گرفت اضطراب، آب
    با آنهمه اميد، دگر نااميد شد
    ساقي چو ديد ريخت از آن مشگ آب، آب
    با ياد کام تشنه‏ي طفلان در حرم
    لب تشنه داد جان و نخورد آن جناب، آب
    در دشت کربلا گذري کن، هنوز هم
    پيچيده در فضاي حرم بانگ آب، آب

  10. #160
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    من آن گلم که خفته به خون باغبان من
    نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من
    مرغ بهشت وحی ام و از جور روزگار
    ویرانه های شام شده آشیان من
    هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب
    هجده سر بریده بود سایبان من
    زنهای شام خنده به ناموس من زدند
    این بود احترام من و خاندان من
    زنجیرها به زخم تن من گریستند
    دشمن نکرد رحم به اشک روان من
    گردید نقش خاک زسنگ یهودیان
    از نوک نی سر پدر مهربان من
    شام بلا و طشت طلا وسر حسین
    گردید قاتل پدرم میزبان من
    من اشک ریختم زبصر او شراب ریخت
    با آنکه بود آیه کوثر به شأن من
    من ناله می زدم زدل او چوب خیزران
    من تن به مرگ دادم او سوخت جان من
    «میثم» خدا جزات دهد در عزای ما
    کز نظم تو عیان شده سوز نهان من

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •