لبخند صمیمانه تو شرط وجود است
حالا که تو هستی چه غم از بود و نبود است؟
من قالی خاکم، نفست رنجه قدم کرد
ای نغمه هر تار که در معنی پود است.
من شعله ورم از نفس گرم و رفیقت
یک سوختن ناب که بی ناله و دود است.
لبخند تو گل داد به رویای شب و خاک
این بخشش معصوم که بی حد و حدود است.
هر ذره من در پی تو غرق تمناست
این خواهش پرشور مه بی گفت و شنود است.