تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 16 از 27 اولاول ... 612131415161718192026 ... آخرآخر
نمايش نتايج 151 به 160 از 268

نام تاپيک: تاپيك حرف هاي دلنشين . . .!

  1. #151
    آخر فروم باز armin_goooodboy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    پست ها
    2,364

    پيش فرض

    خودم از این شعر خیلی خوشم میاد


    با یک دل غمگین به جهان شادی نیست * تا یک ده ویران بود آبادی نیست
    تا در همه جهان یکی زندان هست * در هیچ کجای عالم آزادی نیست

    ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ++
    من از بی قدریه خار سر دیوار دانستم * که نا کس کس نمیگردد از این بالا نشینی ها
    ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ++
    هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود
    ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ++
    بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است

    خوش باشید

  2. #152
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض

    آنگاه که با دستانت واژه ی عشق را برقلبم نوشتی سواد نداشتم، اما به دستانت اعتماد داشتم. حال سواد دارم اما دیگر به چشمان خود اعتماد ندارم.

  3. #153
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض

    سعي نكن زندگي را درك كني .آن را زندگي كن !
    سعي نكن عشق را درك كني .به درون عشق قدم بگذار .
    آنگاه در خواهي يافت ...و آن دريافت از تجربه كردن تو نشات خواهد گرفت .
    آن شناخت هرگز اين راز را از ميان برنخواهد داشت، اينكه هر
    چه بيشتر بداني ،بيشتر در مي يابي كه چيزهاي بسياري براي شناختن باقي است

  4. #154
    کـاربـر بـاسـابـقـه k@vir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    پشت هیچستان
    پست ها
    413

    پيش فرض

    از كودكي پر سیدند:عشق چيست؟گفت:بازی!
    از نوجوانی پرسیدند:عشق چیست؟گفت:دختر بازی!!!
    از جوانی پرسیدند:عشق چیست؟گفت:پول و ثروت!
    از پیر مردی پرسیدند:عشق چیست؟گفت:عمر!
    از عاشقی پرسیدند:عشق چیست؟
    چیزی نگفت ! سرش را به زیر انداخت و آرام گریست!!!

  5. #155
    اگه نباشه جاش خالی می مونه jarooo_khakandaz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    پست ها
    250

    پيش فرض

    ز عشقولي منو ويلون وکردي ***ز غم عين ني قليون وکردي!
    همه وزن دوبيتي هامو چرمنگ*مفا ليلون,مفا ليلون وکردي! ...

  6. #156
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض

    چون روز رستاخيز رسد،در پل صراط و ترازوگاه،نامه اي از سوي حق رسد كه اي بنده من تو را رايگان بيافريدم، صورت زيبا بنگاشتم، قدو بالات بر كشيدم، كودك بودي و منت راه نمودم از ميان خون شير بهر تو بيرون آوردم،پدر و مادر بهر تو مهربان كردم،ايشان را به پرورش تو وا داشتم،و از باد وآب و آتش نگاه داشتم، از كودكي به جواني و از جواني به پيري رسانيدم، تو را به فهم و فرهنگ بياراستم و به دانش و هنر بپيراستم، اي بنده من ، من كه با تو اين همه نيكوييها كردم ،تو براي ما چه كردي ؟؟؟؟
    چه گناه ها كه نكردي ؟؟چه نيكيها كه به جاي نياوردي؟؟آيا هرگز در راه ما پولي به نيازمندي دادي؟ سگي تشنه از بهر ما آب دادي؟؟
    بنده من ، كردي آنچه نبايد مي كردي، و مرا شرم آيد كه با تو آن كنم كه سزاي آني من با تو آن كنم كه خود شايسته آنم ، رو كه تو را آمرزيدم تا بداني كه من منم و تو تويي
    اي عبد بدان كه گدايي كه نزد پادشاهي رود به او نگويند چه آوردي؟؟؟؟به او گويند چه خواهي؟؟؟
    خدا چگونه ننوازد كه اكرم اكرمين است و چگونه نيامرزد كه ارحم الراحمين است؟؟

    --------------------------------------------------------------
    از : منجات نامه خواجه عبد ا... انصاري

  7. #157
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض واي بر اسيري كه در دام مانده باشد و صياد رفته باشد

    يكي بود يكي نبود زير گنبد كبود يك كبوتر بال و پر شكسته بود . صياد چشمش به كبوتر افتاد انو اسير كرد صياد نامروت بال و پر انو تو غم شكست .
    صياد قصد نداشت كبوتر و آبش بده ننونش بده عاشقي رو يادش بده . اون مي خواست قلب تنهاي كبوتر رو اسير كنه صياد قصد نداشت براي كبوتر لالاي بخونه فقط مي خواست قلب شكسته ي كفتر رو شكسته تر كنه .
    كبوتر تا چشمش به صياد مي افتاد دلش خون مي شد از دست اين روزگار .
    كبوتر به همون عمر ديروز خود راضي بود چرا كه ديروز درزير يك سايه درخت بود مي تونست بخونه فرياد بزنه گريه كنه اما امروز تو دست صياد توان هيچ حركتي نداشت وقتي يادش مي آمد آب و هواي خوش تنهايي رو آروم آروم تو قلبش گريه مي كرد وقتي يادش مي آمد كه دلش مي گرفت روي بومي مي نشست . با آواز پرنده هاي ديگر خودش رو دلگرم مي كرد .
    اما حالا خدايا هيچ بال و پري براي پرواز نداره و فقط مي گريد دلش نمي خواد با وجود نامردي صياد اونو تنها بزاره آخه امروز كبوتر دلش پيش صياد اسيره . خدايا چرا كبوتر زود دل به صياد داد خدايا مگر اون نمي دونست كه دنيا خيلي بي رحمه و براي دل نازك كبوتر جايي نداره مگر اون صياد نبود پس چرا كبوتر مهر اون رو به جون خريد .
    ديگه كسي نديد پرنده بخونه شاديش رو به كسي بده ديگه كسي پرنده رو شاد نديد. زيبا نديد. وفقط از او پرواز بر سر قله ها را به ياد داشتند وبهم مي گفتند كه پرواز را به خاطر داشته باش پرنده مردنيست . پرنده مردنيست .
    حالا كبوتر فقط دعا مي كنه كه چي مي شد به بي نيازي ديروز مي رسيد . خدايا قصد صياد چي بود چرا دل كبوتر رو اسير كرد . شايد خود صياد قبلا كبوتر بوده و حالا صياد شده . ولي چه ظالمانست كه صياد بخواهد اين كار را با كبوتر ديگر بكند .

  8. #158
    کـاربـر بـاسـابـقـه Wisdom's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    テヘラン
    پست ها
    2,738

    پيش فرض

    كوله ‌پشتي‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد. رفت‌ كه‌ دنبال‌ خدا بگردد؛ و گفت: تا كوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.نهالي‌ رنجور و كوچك‌ كنار راه‌ ايستاده‌ بود.
    مسافر با خنده‌اي‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ كنار جاده‌ بودن‌ و نرفتن؛
    و درخت‌ زير لب‌ گفت: ولي‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ كه‌ بروي‌ و بي‌ رهاورد برگردي. كاش‌ مي‌دانستي‌ آن‌چه‌ در جست‌وجوي‌ آني، همين‌جاست
    .مسافر رفت‌ و گفت: يك‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ مي‌داند، پاهايش‌ در گِل‌ است، او هيچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد يافت.و نشنيد كه‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز كرده‌ام‌ و سفرم‌ را كسي‌ نخواهد ديد؛ جز آن‌ كه‌ بايد.مسافر رفت‌ و كوله‌اش‌ سنگين‌ بود.
    هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پيچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت. رنجور و نااميد. خدا را نيافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ كرده‌ بود. به‌ ابتداي‌ جاده‌ رسيد. جاده‌اي‌ كه‌ روزي‌ از آن‌ آغاز كرده‌ بود.درختي‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده‌ بود. زير سايه‌اش‌ نشست‌ تا لختي‌ بياسايد. مسافر درخت‌ را به‌ ياد نياورد. اما درخت‌ او را مي‌شناخت.
    درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در كوله‌ات‌ چه‌ داري، مرا هم‌ ميهمان‌ كن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، كوله‌ام‌ خالي‌ است‌ و هيچ‌ چيز ندارم.
    درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتي‌ هيچ‌ چيز نداري، همه‌ چيز داري. اما آن‌ روز كه‌ مي‌رفتي، در كوله‌ات‌ همه‌ چيز داشتي، غرور كمترينش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت. حالا در كوله‌ات‌ جا براي‌ خدا هست. و قدري‌ از حقيقت‌ را در كوله‌ مسافر ريخت. دست‌هاي‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هايش‌ از حيرت‌ درخشيد و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ و پيدا نكردم‌ و تو نرفته‌اي، اين‌ همه‌ يافتي!
    درخت‌ گفت: زيرا تو در جاده‌ رفتي‌ و من‌ در خودم. و پيمودن‌ خود، دشوارتر از پيمودن‌ جاده‌هاست.

  9. #159
    داره خودمونی میشه moh3en62's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    پست ها
    52

    پيش فرض

    سلام
    من اولین باره توی این تایپیک میام و خودم هم دفتری شبیه این تایپیک دارم.هر وقت اومدم یه چیزی میزارم.
    از شکسپیر:
    همیشه سعی کن اون چیزی رو که دوست داری بدست بیاری,نه اون چیزی رو که بدست آوردی دوست بداری.
    موفق باشید

  10. #160
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض

    زندگي دو نيمه داره: نيمه اول به اميد نيمه دوم مي گذره و نيمه دوم در حسرت نيمه اول

    حسرت چيزي رو خوردن خيلي سخته . ديدن چيزي كه تا چشمات رو مي بندي مي بينيش هم به نوبه خودش خنده به گريه هاييه كه هيچكي نمي تونه اونا رو باور كنه . بخندين ، آره با شمام ، شمايي كه مي دوني من با شمام . مث يه دره ي عميق از خنده دهنت رو بازو بسته بكن ، بخند به گريه اولي كه ديدن نداشت ، بخند به آخرين رقصي كه از يه برگ خشك توي پائيز ديدي ، بخند به صدايي كه ديگه نميشه گرماي احساس رو توش درك كرد ، بخند به لحظه هايي كه هم ضربان و هم بغض مث يه گلدون كهنه مي شكنه ، آره واقعاً خنده داره ، درست فهميدي همه نوشته هام خنده دارن ، آره من بي مخم ، آره من واقعاً مخم تعطيل شده ، نمي دونم شايد اينجوري نباشه كه بخايم به اين اميد بمونيم كه يكي بياد بهمون ياد بده كه هميشه بايد اميد داشت توي زندگي و نبايد حسرت داشتن اميد رو داشت ، مث يه درخت كه وقتي قد ميكشه با ريشه هاش به همه مي فهمونه كه آره زندگي رو قراره يه جور ديگه معني كنه ، هم نفس داشتن توي تنهايي هايي كه بايد يه تسكين داشته باشه از اين قاعده خارج نيست و حالا اما ميشه گفت :



    زندگي دو نيمه داره:نيمه اول به ساخت نيمه دوم مي گذره و نيمه دوم با تکيه بر نيمه اول

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •