وودی آلن . فصل مشترک سینما و ادبیات.استاد قبل از این که کارگردان خوبی باشه نویسنده ی خوبیه . چند تا از بهترین متن هایی که خوندم واسه وودی آلن هستش. کلی جمله قشنگ هم تو آستینش داره. چند تا دغدغه داره که باعث شده من عاشقش بشم یکی اش دغدغه مرگ هست اصلا یه جمله داره که میگه هرکسی که بالای سی سالش باشه و دغدغه ی مرگ نداشته باشه احمقه. دومین دغدغه اش رابطه با جنس مخالفه که تو تمام آثارش دیده میشه.
خوب من همیشه بهش حسودی میکنم چه طوری این مطالب و داستان ها و فیلم ها به
ذهنش میاد.
مثلا بیا یکی از فیلمهاش رو یه مرور کنیم تا ببینی خلاقیت یعنی چی. یه فیلم داره به نام "رز ارغوانی قاهره" داستان درباره یه زنی هست که پیشخدمت یک کافه هست که علاقه زیادی به سینما داره از طرفی شوهر خوبی هم نداره و این سینما تنها پناهش محسوب میشه. او میبینه توی سینمای شهرشون دارن یه فیلم به اسم "رز ارغوانی قاهره" پخش می کنند . در اولین فرصت چندین و چندبار میره این فیلم رو می بینه تا اینکه یه روز با شوهرش دعواش میشه و از خونه می زنه بیرون و برای بار چندم به تماشای فیلم میره و یه دفعه ای یکی از
شخصیت های فیلم که یک مرد هست از داخل پرده به این زن نگاه می کنه و از پرده میاد بیرون و عاشق این زن میشه. سرتو درد نیارم این مرد با زن قصه ما رابطه پیدا میکنه اما چون از دنیای سینما اومده کلی اتفاق خنده دار این وسط میوفته. جالب این که شخصیت های داخل فیلم به این قضیه معترض میشن و فیلم به صحنه ی بعدی نمی ره چون این شخصیت از رو پرده دررفته . مثلا شخصیت ها در صحنه ی بعد باید غدا بخورن و نبودن این شخصیت باعث میشه گرسنه بشن و کلی جریان جالب.
این تحسین نداره؟