تو و می چون ناله کشیدن ها منو چون گل جامه دریدن ها ز رقیبان خاری دیدنها
دلم از خون کردی ، چه بگویم چون کردی ، دردم افزون کردی ...
برو ای از مهر و وفا عاری برو عاری ز وفاداری که شکستی چون زلفت عهد مرا
دریغ و درد از عمرم که در وفایت شد طی ....
ستم به یاران تا چند جفا به عاشق تا کی ؟
نمیکنی ای گل یک دم یادم که همچو اشک از چشمت افتادم