دوشم ز بلبلی چه خوش امد که می سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش !
دوشم ز بلبلی چه خوش امد که می سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش !
در انتظار ادیت
دلم رمیده ی لولی و شیست شور انگییز
دروغ وعده ی وقتال وضع و رنگ امیز
ز بهر روشنی چشم کز رخش دورست
غبار ازان طرف و گرد از آن دیار بیار
رخشندهتر از مهر رخش ماه ندیدم
خوشتر ز ره عشق بتان راه ندیدم
عمریست که آن عمر عزیزم بشد از دست
ماهیست که آن طلعت چون ماه ندیدم
مظنون به قتل- نام:ربابه-محل قتل؟
قرچك و شايد آخر چشم تر شما
-شهرت؟- سياه، چ.ب دو سر خون، لجن نژاد
مثل همين اداره ي خر تو خر شما
-سركار حجتي...بله قربان- بيا ببين
سلول چندمين ِ سحرگاه خالي است؟
ضمنا به بچه ها بسپاريد متهم
يك مرد مست خورده و حالي به حالي است
گفتي ربابه نه؟بله قربان، خب بعد
-يك دست سرخ در بدنم وول مي خورد
ما داشتيم با تلفن حرف مي زديم
آدم فرشته نيست كه خب گول مي خورد
ما در امامزاده حسن پنج سال پيش
با او كه سبزه بود و آنجا اطاق داشت
يك راديوي آندريا با رساله اي
در مبطلات روزه و عشق و طلاق داشت...
او با كلاه پوست وَ يك مخمل سياه
در زير چلچراغ عماري سوخته
از پشت عود سوز مسيّ غلام بيگ
با گردن بريده و گاري سوخته
گفت آسمان غربه ي خوبي است ما هم از
گنجشك هاي مرده ي خود لانه ساختيم
چيزي نبود زير بغل هايمان ولي
از استخوان جمجمه ها شانه ساختيم
مژدگانی بده ای دوست که محنت بگذشت
نعمت فتح و گشایش به زمان باز آمد
دولت آمد به بر و بخت و سعادت برسید
مشتری از سر شادی به کمان باز آمد
مژده اي دل كه فرانك يك شعر بدون ي داد
دروازه باز کنيد
(بسته باشد اگرشد)
و ميخ کُنيدَم برلوح ِ ورودی ش
(نيمی ازتو وُ
نيمی از من اگرشد)
حالا می توانی ستاره و سوزن بريزی و
جنازه جار بزنی هی مثل ِ مادرْ مرده ها.
(به من می گويی)
و گلوم اگرشد
گنجشک و
اگرشد
گهواره باشد اگرشد.
(دارد خوابِ ديشبِ من شکل می گيرد)
نه دیگه شیطون از جلدم بیرون اومد بچه خوبی شدم "ی" نمی دهم
در کوره راه زندگیم جای پای تست
پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید
پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست
کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید
افسوس ! ای که عشق من از خاطرت گریخت
چون شد که یک نظر نفکندی به سوی من
می خواستم که دوست بدارم ترا هنوز
زیرا به غیر عشق نبود آرزوی من
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)