يک هميشه تنها يک است
و
شايد در تمام عمرش نتواند چيزي بيش از يک عدد باشد
اما
بعضي وقت ها مي تواند
دنيايي باشد
يک نگاه ،
يک نوشته،
يک دوست
يک هميشه تنها يک است
و
شايد در تمام عمرش نتواند چيزي بيش از يک عدد باشد
اما
بعضي وقت ها مي تواند
دنيايي باشد
يک نگاه ،
يک نوشته،
يک دوست
یک روز زیر باران تمام دلتنگی هایم را به خاک سپردم به امید دیدار تو.
انروز مست عشق بودم.نفهمیدم که تو خود کوه دلتنگی هستی...
امروز با خود میگویم کاش میتوانستم درد تو را تسکین دهم. کاش غم را فراموش کنی
این را بدان که نوشته هایت رنگ نا امیدی دارد.با آبرنگ عشق رنگ دیگری از جنس
باران به نوشته هایت بده وگرنه مرا خواهی کشت....
تازه تر از صبح بهار برای تو باریدم....
چترها دشمن بارانند....
" دلم پر می زند عشق است شاید
به تو سر می زند عشق است شاید
شکست آخر سکوت خانه ی ما
کسی در می زند عشق است شاید
پس از یک عمر آمدی عشق
در این ایام دلگیر آمدی عشق
دلم یک غنچه بود و زود پژمرده
چرا دیر آمدی ، دیر آمدی عشق
در کنج دلم کسی خانه ندارد
کس جایی در این خانه ی ویرانه ندارد
به عالم هر کجا دردو غمی بود
به هم کردند و عشقش نام کردند
روی دیوار دل تو
من یه یادگاری بودم
نه یه پیچک که بتونه
جون بگیره توی سینه ات
قسمتم نبود که با تو
تا آخر قصه بمونم
شایدم قصه همین بود
که من از تو جا بمونم
رفتی و مونده هنوزم
رد دشنه هات روپشتم
کاشکی می شد که یه روز
تو رو جایی گیر بیارم
روبروت خیره بمونم
ته چشماتو بخونم
که خودت بگی ببینم
که می گی دوستت ندارم
شهرزاد مغروری
چشمهای بی نور مرا تاب دیدن هیچ چهره پرآهی نیست...
نازنینم بگذار وامدار لبخند بی دریغت بمانم .. .
تو راشاید مادر امید و عشق باشی نه کینه و دلواپسی...
نکند به دل گرفته باشی از من آن لبخند ساده ای که به کودک همسایه بخشیدم...؟![]()
چه آسان می روم از یاد
چه می پوسم در این اذهان
کج پندار
کژدم های جرّار و خیانتکار
و می ماسم
نهایت بر ردای بور و چرک آلوده وجدان سربردار
چه آسان می روم از یاد
مثال لاش منفور و جزام آلود
و همچون جیفه ای بی گور و بی تابوت
که حتی روبهان کور
از خائیدن چشمان مغمومم گریزانند
چه آسان می روم از یاد
مثال"دوستت دارم"
کم رنگ و بی آهنگ
به جرز آبریز گاهی تنگ
پس میخانه ای دلتنگ
چه آسان می روم از یاد
و شرمم باد و شرمم باد
شهرزاد مغروری
مپرس ز گریه های من
ترسم از آبروی تو
***************
مرا نماز کی بود؟
بدون رنگ و بوی تو
بهشت من تو بوده ای
چو بنگرم به روی تو
***
من که همیشه بوده ام
فقط به آرزوی تو
چگونه بگذرم کنون؟
به راحتی ز کوی تو
***
خون درون هر رگم
چو باده در سبوی تو
در شب وصل وای من
تنم گرفته بوی تو
***
مپرس ز گریه های من
ترسم از آبروی تو
گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای
من شکستم هر دو را
گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام
به خاموشی مغرورانه ات
شکستی تو مرا
با تو گفتم
از همه تنهایی ام، خستگی ام
با تو گفتم تا بدانی
با همه ناجیگری، بی ناجی ام
تو، سکوتت خنجریست
بر قلب من
و حضورت، مرهمی
بر زخم من
پس، باش
تا همیشه با من باش
حتی اگر خاموشی...
دل من دنبال تو اما دلت میلِ به دیگری داره
خودمونیم مث این که تو چشات اَجِنه و پری داری
چطوری دلت اومد گفتی برو پیشم نمون
می دونم اسیر شدی اسیر از ما بهترون
تو که تو شهر چشات یه عالمه عسل داری
تو دلت قَد یه دنیا قصه و غزل داری
تو که زنبور نگات بد جوری نیشم می زنه
تو که لحن خنده هات تیشه به ریشهَم می زنه
تو بگو چرا آخه هیشگی مث تو نمی شه؟
چرا تو ذهن منی؟ چرا می مونی همیشه؟
چرا فکر خنده هات نمی شه از دلم جدا؟
واس چی جِنِ نگات نمی ره با اسم خدا؟
ماهِ هر شبم! خودت منو رها نمی کنی
بالای سری ولی سایتو وا نمی کنی
آتیشِ عشق منی چطوری خاموشت کنم؟
چی می شه بِهِم نگی برم فراموشت کنم؟
حس میکنم برات شدم زیادی
حس میکنم ، میخوایی تنهام بذاری
حس میکنم تو جاده های غربت
میخوایی بری تو ، منو جا بذاری
حس میکنم که عشقمون تمومه
چیزی واسه باهم بودن نمونده
حس میکنم ، غریب شدم واسه تو
جایی واسه من تو دلت نمونده
حس میکنم حتی واسه یه لحظه
دیگه نمیخوایی پیش من بمونی
حس میكنم كه خیلی وقته رفتی
تویی كه ادعات می شد میمونی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)