تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 159 از 312 اولاول ... 59109149155156157158159160161162163169209259 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,581 به 1,590 از 3117

نام تاپيک: اسرار ماوراء

  1. #1581
    Banned
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Birjand
    پست ها
    475

    پيش فرض

    مطالب این کتاب از کتاب ها و فلسفه های سقراط، فیثاغورث، افلاطون، زردشت و سایر پیامبران گذشته به صورت ورق پاره هایی از حریق تاریخی کتابخانه پلوتمی مصر بدست آمده از زبان مصری، مجوسی، الفبای هیر و گلیف مصری بوسیله دکتر میزابولاژانومینا به زبان فرانسه ترجمه شده است.
    اصل این کتاب امروز در اهرام های مصر باقیست... .


    بخش اول: مرغ سیاه

    پیش از وارد شدن به موضوع باید برای شما بیان کنم که چگونه این دانش در اختیار من قرار گرفت و چگونه خداوند متعال پس از اینکه مرا از خطرهای هولناک نجات داد با اراده خود اسرار جهان و خلقت را در نظرم روشن ساخت.
    من یکی از افسران اعزامی به کشور مصر بودم و بنا به فرمان ژنرال ارتش فرانسه برای نقشه برداری اهرام های مصر اعزام شده بودم. چند سرباز و شکارچی اسب سوار نیز به همراه من آمده بودند و به اتفاق آنها به پای بزرگترین هرم مصر رسیدیم. در همانجا پیاده شدیم و پس از صرف غذا در حالی که قصد شروع کار را داشتیم گروهی از نیزه داران عرب به سوی ما حمله ور شدند؛ در مدت زمان کوتاهی آنها همه افراد ما را به خون غلتاندند و همه رفقای من کشته شدند، اعراب نیز پس از ربودن لوازم ما به سرعت گریختند.
    جسم نیم جان خود را به نزدیکی اهرام رساندم و پشت خود را به سنگ دیوار آن تکیه دادم و جز اندیشه مرگ به چیزی نمی اندیشیدم. درحالی که مشغول دعا و راز و نیاز بدرگاه خداوند بودم کم کم تاریکی شب تمام آن فضا را فراگرفت. غرق در افکار خود بودم که ناگهان در چند قدمی من صدایی برخاست و سنگی از روی اهرام بلند شد و بر روی زمین افتاد. در مقابل من نور یک فانوس کوچک در دست پیرمردی محترم می درخشید، پیرمردی با ریش انبوه و سفید و عمامه ای بسربسته از گوشه اهرام بیرون امد.
    دیدگان خود را به اطراف افکنده و چند قدمی پیش آمد، اجساد رفقای مرا دست مالی کرد و به زبان ترکی گفت:
    یک انسان است.... فرانسوی هستند..... همه مرده اند... .
    سپس سر خود را رو به اسمان کرد و گفت:
    خداوندا آنها را بیامرز.
    با دقت همه اجساد را بررسی کرد و برای اطمینان دست خود را روی قلب آنها می گذاشت. پس از اینکه فهمید همه مرده اند آه دردناکی کشید و اشک از چشمانش سرازیر شد.
    در حال بازگشت به سوی اهرام بود که به زحمت او را صدا کردم؛ صدای مرا شنید و به سرعت به سوی من آمد. کمکم کرد تا خود را همراه او به داخل اهرام برسانم و بعد مجدد سنگ را در سر جایش قرار داد.
    پس از طی مسافتی به دری رسیدیم که با رمز خاصی گشوده شد، از سالنی عبور کردیم و وارد اتاقی شدیم که چراغ کوچکی از سقف آن آویزان بود...
    یک میز پر از کتاب و چندین چهار پایه و یک تخت خواب چوبی در این اتاق دیده می شد.
    پس از اینکه جراحات مرا مورد آزمایش قرار داد ظرفی کوچک حاوی مرهم های مختلف خارج ساخت. بمحض اینکه مرهم ها بروی زخم سرودستم گذاشته شد دردها کاهش یافت و من به خواب فرو رفتم.

    اولین اسرار:

    بهبودی کامل من مدتی طول کشید و زبان ترکی را تا اندازه ای یاد گرفتم. به من دستور داد از جا بلند شوم و همراه او به داخل زیرزمین رفتم.
    چندین صندوق بزرگ پشت سر هم چیده شده بود؛ در آنها را باز کرد، همه مملوء از طلا و انواع سنگ های قیمتی بودند. از جای برخواست و قفسه ای را که در پای تخت قرار داشت باز کرد و از آن جعبه ای چوبی از چوب سدر و پوشیده از طلا و جواهرات خارج ساخت. در صندوق را با کلیدی از طلا که با حروف مصری منقوش شده بود باز کرد؛ مقدار زیادی طلسم آلات و حلقه هایی با نگین الماس که بر روی آنها حروف الفبای طلسم نقش شده بود دیده می شد. می گفت فرزندم ملاحظه می کنید که هر کدام از اینها دارای خاصیتی است ولی برای استفاده از آن باید رمز آنرا دانست و مخصوصا لازم است به زبان خاصی آشنا باشید تا بتوانید حروفی را که روی آن نقش شده بر زبان بیاورید. قبل از اینکه با ارواح و موجوداتی که تحت اراده من هستند آشنا شوید من رموز تمام این طلسم ها را به شما یاد می دهم.
    کاغذهایی را که روی میز بود برداشت، چهارپایه ای را انتخاب کرد و به من دستور داد که در کنار او بنشینم.
    اطاعت کردم اما چون روی میز غذایی برای خوردن وجود نداشت تبسمی کرد و گفت:
    غذاهای معمولی برای بدن ما فایده ای ندارد یک دقیقه دیگر خواهید دید که غلامان و آشپزان غذای خوبی برای ما فراهم خواهند ساخت.
    کلماتی چند که من معنی آنرا نمی فهمیدم بر لب جاری ساخت و سه مرتبه روی انگشتری خود فوت کرد ناگهان اطاق ما بوسیله هفت مشعل بزرگ سنگی که به سقف آویزان شده بودند روشن شد. نه غلام داخل اطاق شده و غذاهای مختلفی در ظروف طلا و جامهای پر از شراب برای ما آوردند... .

  2. #1582
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    1

    پيش فرض

    من خودم کسی هستم که زمانی دچار obe یا پرواز روح شده بودم و به راحتی در شب به زمانهای مختلف و در مکانهای مختلف میرفتم اگر مایل باشید خاطرات ان زمان را برایتان تعریف میکنم

  3. #1583
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,458

    پيش فرض

    من خودم کسی هستم که زمانی دچار obe یا پرواز روح شده بودم و به راحتی در شب به زمانهای مختلف و در مکانهای مختلف میرفتم اگر مایل باشید خاطرات ان زمان را برایتان تعریف میکنم
    منم چند بار اینجوری شده بودم بار اول که یادم میاد یهو فهمیدم که خوابم بعدش هوشیاری بهم دست داد هرجا که خواستم رفتم و هر کاری که نمی تونستم بکنم کردم (!) یهو نمی دونم چی شد خیلی ترسیدم که ... سریع اومدم بیرون شاید 5 یا 8 ثانیه طول کشید که از 50 متری خونمون اومدم پیش خودم !!! بعد از اون هربار این جوری می شدم میومدم پیش بدنم بعد از خواب بلند می شدم می ترسیدم !!!! دیگه هم نمی شه !!!

  4. #1584
    داره خودمونی میشه hishki69's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2007
    محل سكونت
    nowhere land
    پست ها
    49

    پيش فرض

    سلام کسی اینجا در مورد هاله ها اطلاعات داره؟؟
    میدونید که آیا عاشق شدن به هاله ها مربوطه یا نه؟

  5. #1585
    Banned
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Birjand
    پست ها
    475

    پيش فرض

    مطلبی رو که برای شما گذاشتم ماجرای پرواز یک روح نبود
    مربوط به سالها پیش هست

  6. #1586
    داره خودمونی میشه lvleri's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    اهواز
    پست ها
    41

    پيش فرض

    سایت فارسی اوشو

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    فیلم و کلیپ
    102 کتاب رایگان (فعلآ)
    عکسها و نقاشیهای اوشو
    سخنرانی
    زندگی نامه
    پستر
    ...

  7. #1587
    داره خودمونی میشه shaparak4u's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    77

    پيش فرض

    من خودم کسی هستم که زمانی دچار obe یا پرواز روح شده بودم و به راحتی در شب به زمانهای مختلف و در مکانهای مختلف میرفتم اگر مایل باشید خاطرات ان زمان را برایتان تعریف میکنم
    خوب چه جوری این کارو می کردی؟

  8. #1588
    داره خودمونی میشه shaparak4u's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    77

    پيش فرض

    الام موضوع در مورد چیه؟

  9. #1589
    داره خودمونی میشه m_s20's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    103

    پيش فرض

    سایت فارسی اوشو

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    فیلم و کلیپ
    102 کتاب رایگان (فعلآ)
    عکسها و نقاشیهای اوشو
    سخنرانی
    زندگی نامه
    پستر
    ...
    سلام به همه دوستان قدیم و جدید

    با تشکر بخاطر سایتی که معرفی کردین

    یه نکته میخواستم در مورد تجربه آگاهی در رویا ذکر کنم اونم اینه که به هیچوجه شب ها موقع خواب سعی نکنید که هوشیار بشید و تمرین تجسم یا روش های دیگه رو بکار نگیرید که
    چرا ؟ چون تلف کردن وقته
    فقط بعد از ظهر ها موقع خواب قیلوله یا دم صبح این دو موقع بهترین زمانهاست من بترتیب 70 و 30 درصد برونفکنی هام در این زمانها بوده ولی موقع خواب شب به یک در صد هم نمیرسه.
    علتشم فقط حافظه خواب هستش که خوابهای کوتاه بهتر بیاد میمونه

  10. #1590
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    29

    پيش فرض

    وای خیلی دوست دارم پرواز روح رو تجربه کنم کتابای زیادی در این مورد خوندم اما فایده نداشت!
    میشه یه جورایی کمکم کنین؟

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •