مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
برو کار کن مگو چيست کار
----------------
کلا فضاي شب طوريه که مشاعره رو لذت بخش تر ميکنه ...![]()
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
برو کار کن مگو چيست کار
----------------
کلا فضاي شب طوريه که مشاعره رو لذت بخش تر ميکنه ...![]()
رخنه اي نيست دراين تاريكي
در و ديوار به هم پيوسته
سايه اي لغزد اگر روي زمين
نقش وهمي است ز بندي رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاري است دراين گوشه پژمرده هوا
هر نشاطي مرده است
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم.
امشب چادر شب تیره تر است
جغد شوم بر دل من خیره تر است
درس عشقی که تو یادم دادی
بر همه وسوسه ها چیره تر است
رضا مهاجری
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم.
ما تكيه داده نرم ببازوي يكديگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهايمان چو شاخه ي سنگين زبار و برگ
خامش بر آستانه ي محراب عشق بود
...
در این جهان که گرم ستیزند هست و نیست
پرسی اگر که زندگی ما از برای چیست ؟
گویم تو را که نیست از برای قلندری
هنگامه ی زمان گذراندن به بیخودی !
یوز پلنگی
میدود در من
فلج میکند
قطب شمال و جنوب مرا
بیدار که میشوم
بوی جنگل میدهم
جنگلی که خط استوا از میانهی آن گذشته
پرندگان عجیبی
از دهانم
پر میکشند به آسمان
حیواناتی وحشی
از چشمانم
پا به فرار میگذارند
نه کمین میکند
نه میایستد از دویدن
بیخیال شکار است
یوز پلنگ نادر ایرانی
یاد دارم که روزگاری بود
که مرا پیش غمگساری بود
با لب یار و در بر دلدار
هر زمانیم کار و باری بود
دلم
مرد میخواهد
نابینا
خط بریل بداند
فصل به فصل
تنم را بخواند
بازیهای ادبیام را کشف کند
دستش را بگیرم
بازو به بازو
دنیا را برایش تعریف کنم
چشمش شوم
عصایش
و تمام زشتیهای جهان را
برای او
از قلم بیاندازم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)