در بد جهنمی زندگی می کنیم . . .
جوجه ها
سر از تخم بیرون می آورند
ماری
به درون لانه می خزد .....
در بد جهنمی زندگی می کنیم . . .
جوجه ها
سر از تخم بیرون می آورند
ماری
به درون لانه می خزد .....
همه تیرها
به مقصد قناری
پیش خرید شده اند
چه خوشبخت است کلاغ
با داشتن
امتیاز انحصاری کل آسمان
دنیا آدمهای خوبی دارد
داد که بزنی همه جمع می شوند...
تا مغزشان را از صدایت خالی کنند!
باور کن
اگر یکی پاک کن بر میداشت
و از دفتر های نقاشی
دیوار ها را پاک میکرد
حالا من و تو روبروی هم ایستاده بودیم
و دستهایمان به هم میرسید
نگاه کن...
اوج پروازم را
که مقیاسش
چشمان خسته توست
این صفحه را ورق میزنم
تا دیگر
چشمانت را پنهان نکنی
وگرنه من اسمان را عوض میکنم
من شاعرم
میتوانم افتاب را به کوچه ها راه ندهم
میتوانم کلاغ را سفید بنویسم
میتوانم از دستای تو
شعری بسرایم
-تلخ
می توانم ...
... نه نمیتوانم ...
دیوانه ، اسمانم را پس بده
من رویاهایم ابیست
نه روزگارم
گذشت هواپيما
هواپيما گذشت
آه بمب ها
زودتر از كفش ها رسيده بودند
كودك پايى نداشت
به نام خالق عرش و زمین
خداوند منان و حکیم
همین فرادیی و روزی شود روز
به فردایش کنند فریاد هر روز
بگفتم تا به علت را چه باید
به فریاد مه آتی که شاید
همین جمعه است که شاید حشر گردد
به مردم چه که دنیا محو گردد
همه دنبال اعمال خویشند
همه را جستجوی از کار خویشند
در آن دم های آخر ز دنیا
که گویند ما را بخشا ،ای خدایا
به کفار جلاد آخر شود رسوا
که خالق هست آگاه ز دنیا
همی امید بر خود بریدند
ز کردار بد خود دل بریدند
بگویند بار دیگر مان ده
تا کنیم اعمال در دنیا به
همی زارند و پاسخ هم نگیرند
ز کردار بد خویش ، توبه را هم نگیرند
دگر آنوقت نشد آن را زمانی
که دیگر هم نشد آنوقت امانی
به نار سخت دوزخ هم چشیدند
همی در تشنگی آب آتش هم چشیدند
همین است عاقبت آن کسی را
که در دنیا نکرد طاعت خدا را
مکن فریاد و آوایی زه دنیا
برو طاعت بکن هر روز دنیا
همانوقت خودت را پاک کردی
به ابلیس نفسخور هم رو نکردی
پس از آن نعمت از خالق گرفتی
که با رازت از او فردوس گرفتی
به این زور و زر دنیا مبندی دل مبادا
که ار بندی شود روزی تو را آنها هویدا
ز قهر خالق قاهر بترسا
به بسم ال گفتنت آغاز کن ، هرجا
Gahir معاصر (؟؟13-؟؟13)
خانه ی دل را بيا آباد كن
اين دل بي ياورم را شاد كن
بي تو من در اين قفس زندانيم
ميله را بشكن مرا آزاد كن
با حضور گرم خود در قلب من
عشقي از خود ناب تر ايجاد كن
اين سكوت بي صدا من را شكست
بشكن او را با دلم فرياد كن
ياد من در سينه ها پوسيده است
هر كجا رفتي زمن هم ياد كن
اي تو شيرين تر ز هر جام عسل
در ره عشقت مرا فرهاد كن...
میان تاریکی، تو را صدا کردمسکوت بود و نسیمکه پرده را می برددر آسمان ملولستاره ای می سوختستاره ای می رفتتو را صدا کردم ...ستاره ای می مرد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)