برای اولين بار در دوران کاری ام، واقعا پشت سر يک آدم مشهور توی تونل آبی تا بهشت راه مان را باز کرديم. اين زن مشهور، کارلا فای توکر بود، قاتلی دوباره متولد شده که دو غربيه را با تبری دو سر کشته بود. کارلا فای را واقعا همين جا کشتند، توسط ايالت تگزاس، کمی بعد از ساعت ناهار. دو ساعت بعد، بر روی تختی ديگر، خود من را سه چهارم کشتند. توی تونل به کارلا فای رسيدم، حدود صد و پنجاه يارد مانده به ته تونل، نزديک دروازه های مرواريد. چون خودش را کشان کشان جلو می برد، مکث کردم تا او را متقاعد کنم که هيچ جهنمی در انتظار او وجود ندارد،اصلا جهنمی وجود ندارد تا منتظر کسی باشد. گفت اين اصلا خوب نيست، چون واقع خوشحال می شد اگر می توانست فرماندار تگزاس را هم با خودش به ته جهنم بکشاند. کارلا فای گفت او هم قاتل است. من را به قتل رسانده.