حتي-
جاي حاشا نيست
حرفي ندارم با تو-اي پيداي پنهان كار-
آن سوي تر از پرده هاي شك
نقش كسي غير از تو پيدا نيست.
با اين همه اما
در آسمان تو
وقتي به قدر لحظه اي لبخند هم جا نيست
-----------------
من ديگه ميرم شب خوش ...
حتي-
جاي حاشا نيست
حرفي ندارم با تو-اي پيداي پنهان كار-
آن سوي تر از پرده هاي شك
نقش كسي غير از تو پيدا نيست.
با اين همه اما
در آسمان تو
وقتي به قدر لحظه اي لبخند هم جا نيست
-----------------
من ديگه ميرم شب خوش ...
تیری زدی به قلبم
-
ز ان طرف به عشقم
ماه از آن بالا خودی می نمایاند که هست هنوز.
همیشه آن بالا بوده است،
هر وقت که بالا را نگاه کردم.
همیشه آن بالا هست.
نگران نیست، نگاه می کند.
وامدار نیست، گوش می کند.
همیشه هست،
وقت شادی ها، وقت غر زدن ها،
روزهای عاشقی، روزهای مهربانی،
روزهای سفر، روزهای زندگی، روزهای مرگ.
روزهایی که حرفی بود برای زدن،
روزهایی که سکوتی بود برای شنیدن.
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غيب چه داند که چه خواهد
بودن می بايد و معشوق و به کام آسودن
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
اینست قانون جنگ.....
برای تجربه بجنگ....
برای ضربه نخوردن دفاع کن....
برای دفع کردن حمله کن...
و برای اینکه زنده بمانی مجبوری بکشی تا زنده بمانی....
اری اینست قانون جنگ
گفتم ببينمش مگرم درد اشتياق
ساكن شود بديدم و مشتاقتر شدم
سعدي
سلام دوستان شب بخير
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
که اول نظر به دیدن او دیده ور شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
***
چه خبره!!چقدر مشاعره شلوغ بوده!!!
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار الود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروزها،دیروزها
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)