تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر خود زره کنی مو را
دیار هند و اقالیم ترک بسپارند
چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر خود زره کنی مو را
دیار هند و اقالیم ترک بسپارند
چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را
تنهاترين من تنها نذار منو
تنها سفر نكن
اين دل شكسته ي از ياد رفته رو ديوونه تر نكن
( كليد كردم رو كمرنگي)
این واژهها که جز تو نیستند
شب و روز
تمام زندگی من نیز همین است
که بتراشم واژهها را
چون آنجلو
که داوود را
و بیرون بکشم تو را
از دل سنگشان
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی آدم ازوست
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که میگرد تلاجن شاخه ها رنگ سیاهی..
گرم یاآوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم.
(نمیدونم درست نوشتم یا اشتباه داشتم، بگید بهم.)
کاملترش هست
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگان راست اندوهی فراهم،
تو را من چشم در راهم
شباهنگام در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم.
من عاشق بوی دستان گرمت هستم که در هر فضایی بوی بهار را میدهد و عاشق آن نگاه
خسته ات که بوی نیاز گمشده را میدهد.
دوستم بدار تنها برای یک لحظه و تنها برای یک لحظه صدایم کن تا دنیای خوب افسانه هایم را
با ناقوس صدایت به آخرین پرواز نگاهت بسپارم ...
مانده از شبهاي دورادور
بر مسير خامش جنگل
سنگچيني از اجاقي خرد
اندرو خاكستر سردي
...
همچنان كاندر غبار اندوده ي انديشه هاي من ملال انگيز
طرح تصويري در آن هرچيز
داستاني حاصلي دردي
...
روز شيرينم كه با من آتشي داشت
نقشنا همرنگ گرديده
سرد گشته سنگ گرديده
با دم پاييز عمر من كنايت از بهار روي زردي
همچنانكه مانده از شبهاي دورادور
بر مسير خامش جنگل
سنگچيني از اتاقي خرد
اندرو خاكستر سردي
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که میگرد تلاجن شاخه ها رنگ سیاهی..
گرم یاآوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم.
نخير غلط نوشتي دوست من.
صحيحش اينه:
تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه مي گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي
از رو معني هم ميشه فهميد نه؟
ياد دارم عشق من پاك است و بي دريغ
خون دوستيش در رگهاي من غليظ است نه رقيق
خدايا،مهربانا،منيرا التهاب غمش را چه كنم
دوستيش را جايي ديگر نتوانم برد، حجمش را چه كنم
حالا چرا این قدر باهاش دعوا می کنی
من که شعر کامل را براش نوشتم اگه دوست داشت می خونه
...
مردمان،زنده به رو،
رفت با خواب هاي زندانگاه
چشم باز است از يكي زيشان
ليك بيحال بسته است نگاه
...
سلام فرانك جان
من قبل از اينكه شما بنويسيد داشتم مي نوشتم
تازه دعوا چيه خودش خواست درستشو. مام تكيه كرديم رو اينكه:از رو معني ميشه جايگاه كلمات رو در مصرع تشخيص داد.
همين.
همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام
بس که اسم تورو خوندم بوی تو داره نفسهام
عطر حرفهای قشنگت عطر یک صحرا شقایق
تو همون شرمی که از اون، سرخه گونه های عاشق
شعر من رنگ چشم هاته رنگ پاک بی ریایی
بهترین رنگی که دیدم رنگ زرد کهربایی
من و گنجشک های خونه دیدنت عادتمونه
به هوای دیدن تو پر میگیریم از توی لونه !
بی خیال
حالا حالتون خوبه ؟ خوش می گذره ؟
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)