یا رب ز کمال لطف خاصم گردان
واقف بحقایق خواصم گردان
از عقل جفا کار دل افگار شدم
دیوانهی خود کن و خلاصم گرد
یا رب ز کمال لطف خاصم گردان
واقف بحقایق خواصم گردان
از عقل جفا کار دل افگار شدم
دیوانهی خود کن و خلاصم گرد
در فرو بند كه چون سايه در اين خلوت غم
با كسم نيست سر گفت وشنود اي ساقي
ياد من نبودي اما من به ياد تو شكستم
غير تو كه دوري از من دل به هيچ كسي نبستم
میم لطفا
من ولي تمام استخوان بودنم
لحظه هاي ساده سرودنم
درد مي كند
Last edited by gazall; 14-09-2007 at 19:23.
دارم گله از درد نه چندان چندان
با گریه توان گفت نه خندان خندان
در و گهرم جمله بتاراج برفت
آن در و گهر چه بود دندان دندان
در من کسی به گونه باغی نمی شکفت
یا بارها شکفت ، دریغا ؛ به من نگفت
سفید برفی من
تا قصه های هفت کتوله خوابت نکرده است
تا آفتاب آبت نکرده است
این جانپناه سایه ام ارزانی تو باد
خودکارتیم!!!
دنیا نسزد ازو مشوش بودن
از سوز غمش دمی در آتش بودن
ما هیچ و جهان هیچ و غم و شادی هیچ
خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن
نه هر كه چهره برافروخت دلبري داند
نه هر كه آينه سازد سكندري داند
نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست
كلاهداري و آيين سروري داند
هزار نكتة باريكتر ز مو اينجاست
نه هر كه سر بتراشد قلندري داند
دیدید که موجی به پر قو بزند
بردارد و با خود به هر سو بزند
سخت است ولی باور این حادثه که
یک ببر به یک غزال زانو بزند
سلام
موها این خانومه چه رنگ باحالی داره!!!
درویشی کن قصد در شاه مکن
وز دامن فقر دست کوتاه مکن
اندر دهن مار شو و مال مجوی
در چاه نشین و طلب جاه مکن
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)