در حضرت پادشاه دوران ماییم
در دایرهی وجود سلطان ماییم
منظور خلایقست این سینهی ما
پس جام جهان نمای خلقان ماییم
چطوری محمد؟
در حضرت پادشاه دوران ماییم
در دایرهی وجود سلطان ماییم
منظور خلایقست این سینهی ما
پس جام جهان نمای خلقان ماییم
چطوری محمد؟
من
دلم تنگ میشود
برای کلامت
برای راه گشایی هایت
برای مهربانی ات
برای سر به سر گذاشتن هایت
حتی برای شوخی هایت که کفر آدمی را در می آورد
برای اشتیاق کلمات وقتی که از خانه میگویی
برای آنهمه احساس پاکت هنگامی که از بچه ها میگویی
برای صبوری ات که زخم دلم را التیام میبخشد
آری ، دلم تنگ میشود
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد ....
قربانت.الحمد الله هنوز نفسی بالا میاد
دوست دارم خموش تو باشم
در غيبتي كه دور مي شنوي
صدايم را
اما به لمس ات در نمي آيم ...
چشمانت در پرواز,
و مهربوسه اي بر لبانت
اشباح از روح مني
درتكاملش صعود مي كني
شكلي ديگر مي گيري
مثل يك پروانه ي رويايي,
يك كلمه سودايي ...
دوست دارم خموش تو باشم
هرچند
سوگواريت, آن دور, به پروانه
ناله ي كبوتري بخشد ...
مرا مي شنوي
صدايم نزديك ات نيست ...
(( تا شقايق هست زندگي بايد كرد ))
خبري از دل پر درد گل ياس نداشت
بايد اينجور نوشت
هر گلي هم باشي
چه شقايق چه گل پيچك و ياس زندگي اجبارست
تا لعل تو دلفروز خواهد بودن
کارم همه آه و سوز خواهد بودن
گفتی که بخانهی تو آیم روزی
آن روز کدام روز خواهد بودن
ناخدای زورقِ اندیشه های درهمِ این مرد
اینچنین مواج
بر امواجِ این دریای طوفانی
تا کدامین ساحلِ افسانه ای دور
در پی داروی روحِ زخمی خورشید
پیکرِ بیداریت را
پیشِ تیغِ موجهای سرکشِ کابوس
جوشنِ رؤیای بیداری فردا می کنی؟
يك مرغ گرفتار در اين گلشن ويران
تنها به قفس ماندوهزاران همه رفتند
Last edited by gazall; 14-09-2007 at 19:03.
دنیا گذران، محنت دنیا گذران
نی بر پدران ماند و نی بر پسران
تا بتوانی عمر به طاعت گذران
بنگر که فلک چه میکند با دگران
نرو تو هم مثه من نميتوني دووم بياري نرو
تو هم مثه من تو غصه كم مياري نرو
نرو تو هم مي پوسي ميميري بي من نرو
تو هم طاعون غم ميگيري
بي من نروواو بده لطفا
Last edited by cityslicker; 14-09-2007 at 19:10.
و تو بي آنكه فكر غربت چشمان من باشي
نمي دانم كجا يا كي؟براي چه؟
ولي رفتي!!
Last edited by gazall; 14-09-2007 at 19:11.
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)