بچه ها سلام
این dlc ها رو کسی لینک دانلودش رو ندارن؟
آخه تمومش کردم
در ضمن ماله من دو تا قسمت داشت به اسم the writer و the signal که بعد از نجات دادن الیس رو نشون میداد. مال همه اینارو داشته؟
بچه ها سلام
این dlc ها رو کسی لینک دانلودش رو ندارن؟
آخه تمومش کردم
در ضمن ماله من دو تا قسمت داشت به اسم the writer و the signal که بعد از نجات دادن الیس رو نشون میداد. مال همه اینارو داشته؟
دی ال سی ها همین writer , single هستند
---------- Post added at 12:33 PM ---------- Previous post was at 12:32 PM ----------
اپیزود 5 : کلیکر
بخش 2: بریت فال، نور و پاور
بعد از سوار شدن به هلیکوپتر به سمت نیرو گاه برق می روند
داخل هلیکوپتر، سارا، آلن و بری:
سارا:امیدوارم بدونی داری چیکار می کنی؟ فکر می کنم شما نیویورکی ها قبلا تو چنین وضعیت هایی بودید.
آلن: آره اما من تا دو روز پیش اصلا اسلحه دست نگرفته بودم.
سارا: پدر من قبلا اون جا (نیویورک) یه پلیس بود و داستان های خیلی ترسناکی برام می گفت.
بری:چیزایی مثل این؟(در حالت سرپا و متعجب)
سارا: نه فقط داستان های بد در حد نرمال(نه به شدت داستان آلن). من فقط کتابای تو رو دوست داشتم و از این بابت که پدرم فقط الکس کیسی رو دوست داشت اذیت می شدم.
آلن:تو کتابای منو خوندی؟
سارا: اوه... البته. تو نویسنده خوبی هستی. یکمی سنگینی رو تشبیهات، شاید!
آلن: هیچ کس قبلا اینو نگفته بود.
سپس به نزدیکی نیروگاه می رسند و سارا می گوید که نمی تونم اینجا فرود بیام و ناگهان کلاغ ها به هلیکوپتر حمله کرده و باعث افتادن آلن از آن می شوند سارا و بری نیز هر طور شده خود را از دست کلاغ ها خلاص می کنند و به آلن می گویند که در آن طرف نیروگاه اورا می بینند. پس آلن باید تنهایی از این سمت نیروگاه که خود درآن است به سمت دیگر نیروگاه که ساختمان بانوی روشنایی در آن است برود. او همین کار را می کند و در راه نیز با نیرو های تاریکی می جنگد(البته با کمک نور هلیکوپتر سارا و بری) و بالاخره به ساختمان نیروگاه می رسد.
روی زمین، ساختمان نیروگاه،آلن و سینتیا ویور(بانوی روشنایی):
ناگهان در خانه باز می شود و نور شدیدی از آن بیرون می آید
سینتیا ویور: همون جا وایسا.
آلن:خانم ویور،سینتیا من یه دوستم.
سینتیا:ثابت کن.
آلن:آه... تو زین رو می شناختی . توماس زین. تو بانوی روشنایی توی آهنگ هستی. تو می تونی به من کمک کنی.
بعد سینتیا نور را کمتر می کند تا آلن داخل بیاید.
سینتیا:(درحالی که یک فانوس به دست دارد) در مورد زمان! مرد جوان! من این جا زمان زیادی منتظر تو بودم.
اون توی اتاق ول-ایته
آلن: ببخشید؟
سینتیا: چیزی که تو برای عقب بردن تاریکی نیاز داری. اتاق ول-ایت توی سده!!! من اتاق رو ساختم تا اونو(چیزی که آلن نیاز دارد تا تاریکی را نابود کند) امن نگه دارم.
آلن:اون به من کمک می کنه که آلیس رو پیدا کنم؟ اون منو به کابین باز می گردونه؟ باشه، بیا بریم. من به دوستام میگم که با هلیکوپتر برگردن.
سینتیا: اوه، ما هرگز در شب بیرون نمیریم! این قانون شماره ی اوله. تو قانون ها رو شکستی مرد جوان. نه، من یه راه مخفی دارم، یه لوله ی آب قدیمی.
ناگهان برق قطع و وصل می شود و سینتیا ادامه می دهد:
سینتیا: چیزی تو حیاط ترنسفورمر آسیب دیده، برو درستش کن.
آلن می رود و این کار را می کنند و بر می گردد بعد از آن دو نفری با هم از راه لوله به سمت اتاق می رود اما ناگهان صدای سقوط هلیکوپتر می آید. سینتیا هرچه اسرا می کند فایده ندارد و آلن برای نجات سارا و بری از لوله بیرون می آید و به سینتیا می گوید که تو سد می بینمت.
سپس در جنگل مسیر خود را به سمت هلیکوپتر ادامه می دهد و هنگامی که به هلیکوپتر می رسد سارا و بری آن جا نیستند اما کمی بالا تر آن ها را پیدا می کند. پس سه نفری مسیر خود را به طرف سد ادامه می دهند اما کمی جلوتر در ساختمانی بسته شده، آلن در را باز می کند و بری و سارا به داخل ساختمان می روند اما تاریکی در را دوباره بسته و راه را مسدود می کند آلن مجبود می شود از راه دیگری به بالا ی سد برود و در راه نیز از دست گرد باد تاریکی فرار می کند تا بری، سارا و سینتیا را پیدا می کند. همگی به اتاق می روند و آلن می فهمد که آن چیزی که سینتیا می گفت تمام برگه ها است اما نه برگه های آلن بلکه برگه هایی که توماس نوشته و برای آلن جا گذاشته.و در کنار آن نیز همان کلیکری که آلن به آلیس داده بود وجود دارد آلن تعجب می کند و یکی از برگه ها را می خواند و در کمال تعجب می بیند که توماس داستان 7 سالگی او که از تاریکی می ترسیده را نوشته است.
متن داستان:
آلن، هفت ساله، که در خوابش پایان تلخی داره، وقتی اون می خوابید، سریع بلند می شد و جیغ می کشید، کابوس ها تو ذهنش تازه می شدند. یک روز عصر، مادرش کنار تخت خوابش نشسته بود، و به اون یه سویچ نور کوچیک داد مادرش به اون "کلیکر" می گفت و با فشار دادن کلیکر یک نور سحرآمیز از اون بیرون میومد که موجودات پلید رو فراری میداد.
برای از بین بردن طلسم با تمام قدرتش و اون(مادر آلن) اضافه کرد که اون(کلیکر) توسط پدر آلن بهش داده شده. آلن هرگز اونو نمی شناخت و تمام چیزی که درمورد پدرش می دونست ساخته ی ذهن خودش بود.
با کلیکر (و نورش) آلن بالاخره مثل یه بچه خوابید.
حالا تقریبا 30 سال گذشته و آلن به این ماجرا فکر می کنه، همون طور که در لبه ی دریاچه ی کالدرون ایستاده بود و کلیکر تو دستش بود.اون یه نفس عمیق کشید و پرید.
حرف های آلن بعد از خواندن داستان:
ذهنم می چرخید!!!!!! من کلیکر رو به آلیس داده بودم. اما اون اینجا بود! زین اینو تو ماجرا نوشته بود. داخل داستانی که من خونده بودم.
سپس بر می گردد و می گوید:
من الان می تونم بهش برسم. من میتونم اینو تموم کنم.
دیگه آخر داستانه و نتیجه لازم نیست.
special ها یادت نرهدیگه آخر داستانه و نتیجه لازم نیست.![]()
اپیزود 6: دیپارتچربخش 1: روی جاده به سمت دریاچه ی کالدرونآنچه گذشت:آلن داستان زین را پیدا کرده و می فهمد که با کمک کلیکر می تواند تاریکی را نابود کرده و آلیس را نجات دهد.
در اول اپیزود دو سال قبل را نشان می هد که آلن با آلیس دعوا کرده و مشروب خورده و خوابیده اما وقتی از خواب پا می شود بری یک پیغام برایش گذاشته که شو تلویزیونی ای که زنده بوده رو آلیس برایش(آلن) ظبط کرده و از آلن می خواهد شو را تماشا کند. شو مصاحبه ی آلن است در مورد کتاب آخرش("توقف نا گهانی" که در آن آلن طوری داستان را نوشته که قهرمان داستان یعنی" الکس کیسی" بمیرد، مجری از او می پرسد که چرا این کار را کرده و او جواب می دهد که دوست داشته!!!! جالب این جاست که در این مصاحبه سم لیک همان نویسنده ی داستان آلن ویک حضور دارد) بعد از تماشای شو آلیس بر می گردد و آن ها باهم آشتی می کنند و آلن از آلیس می خواهد که به یک مسافرت بروند. سپس بازی به زمان حال بر می گردد.
بعد از خواندن داستان زین آلن حالا می داند که باید چکار کند او باید به دریاچه ی کالدرون برود( ونیز آخرین برگه را پیدا کند تا آخر داستان را بفهمد) سارا و بری هم آماده می شوند اما آلن مخالفت می کند و می گوید باید تنها برود بعد از این که از سد بیرون آمد می فهمد که هوا روشن شده او ماشینی پیدا می کند و به سمت دریاچه حرکت می کند اما مسیر تونل جلویش به وسیله ی چند ماشین بسته شده و مجبور می شود پیاده ادامه دهد. اما در وسط تونل سردردش شروع می شود. بعد متوجه می شود که هوا تاریک شده است از تونل رد می کند وبا شبه زامبی ها درگیر می شود(در این زمان آلن تعریف می کند که تاریکی آخرین تلاش های خود را می کرد و هر چه در توان داشت را استفاده می کرد تا جلوی من را بگیرد و به پایان مورد علاقه ی خودش برسد) در آخر تونل کنار دکل چک پوینت یک ماشین دیگر پیدا کرده و مسیر را ادامه می دهد اما باز دوباره جلویش بسته شده پس باز پیاده ادامه می دهد و باز با شبه زامبی ها می جنگد بعد از آن دوباره ماشینی پیدا می کند و خلاصه این اتفاق چند بار دیگر نیز برای او اتفاق می افتد. در آخر آلن به جایی می رسد که باید از دست پرنده های وحشی فرار کند بعد از آن با شبه زامبی های دیگر مبارزه می کند و بعد از آن باید با 6 غول اره به دست بجنگد سپس به مکانی می رسد که به پرتگاه منتهی می شود(آلن باید طبق داستان کلیکر را در دست بگیرد ، نفس عمیقی بکشد و خود را به داخل آب پرتاب کند) اما در آنجا گرد باد تاریکی با تمام قدرتش وجود دارد( تمام ماشین ها و کشتی ها و…. که در زمان بالا آمدن سطح آب غرق شده اند را تحت کنترل خود دارد) و در وسط آن نیز خود جگر ایستاده است که کلماتی از قبیل: من اونو(آلیس) رو خواهم کشت….. تو هیچ وقت به اون نمی رسی….. آلیس هیچ وقت تو رو دوست نداشت و … می گوید. آلن جلوتر یک فلیرگان و تعداد بیشماری فلیر پیدا می کند و با استفاده از آن ها تاریکی را از بین می برد سپس همان کار داخل داستان را انجام می دهد و به داخل آب می پرد.
اصلا از بازی خوشم نیومد. خیلی سخته
اولش یه خورده سخته تا عدت کنی ولی بعد که اومد دستت خیلی میچسبه
الکی ولش نکن از دست میدیا![]()
چون سخته خوشت نیومد ؟ به نظرم جذابیش به سخت بودن و محدودیت تو تیر و باتریه
اصلا از بازی خوشم نیومد. خیلی سختهتیر و باطری هم یه ترینر بزن خلااااص...کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدبعضی بازی ها رو بدون ترینر اصلا نمیشه رفت...بازی با ترینر بیشتر به نظرم حال میده..
![]()
بابا چتونه سخت نیست کهفقط یکم دی ال سی ها اذیت می کنن
شما عادت کردید رو هر نفر یه خشاب خالی می کنید بابا بزنین تو سرشون و وقتیم نشانه گیری می کنید لازم نیست کلیک راست رو بگیرین که باطریتون تموم شه فقط برای از بین بردن سپر کلیک راست کنید و سعی کنید از شات گان استفاده کنید(یعنی بذارید دور هم جمع شن و نزدیکتون بشن بعد با یه تیر شات گان بزنینشون)
البته فرارم یادتون نرده و سعی کنید برید پشت چند تا چیز که ماشینا یا یخچالا یا هر چیز دیگه ای نتونن بزننتون)
به نظرم دوستانی که می گن سخته بیش از حد به Call Of عادت کردن !!!![]()
این اثر هنری می خواد شما در جای Alan قرار بگیرید ... یک آدم عادی که وسیله کارش قلم ظریفش بوده ...
حالا مجبور است کلت و شات گان به دست بگیرد و در ظلمات محض بجنگد ...
یه ذره قشنگ به بازی نگاه کنید تو رو خدا ....
آخه ترینر بزنی که چی بشه ... خب آخرش بازی تموم می شه !
کسی هم از توی مانیتور نمی پره بیرون بهتون بگه : آفرین ، آفرین ، .... بازی رو تموم کردی !!!
باید با دنیای Alan Wake زندگی کرد ... باید خود را درگیر تاریکی ِ Bright Falls کرد تا از این اثر هنری لذت برد ...
موفق باشید ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)