مسواک
مداد
لباس خواب
عطرش را جمع میکند
میریزد در ساک دستی
میرود میانکاله
نه پشت سرش را نگاه میکند
نه پیش رویش را
هیچکس در نبودش نمیپژمرد
جز یک گلدان
یک پیچ تنها
مسیر پرواز را چند بار در نقشه چک کرده
احتمال دارد
در آبهای سرد
پی فلامینگوهای مهاجر خواهد دوید
احتمال دارد
یکی از آنها از بالای سر اکتاویو پرواز کرده باشد
تنش سرد است
خسته است
دلش میخواهد یک فلامینگو بغل کند
فلامینگوهای سیبری هم خستهاند
اما
بیشک
گرم است تنهاشان