لبت گر بی سخن باشد،نگاهت صد زبان دارد
بدین مستانه دیدن ها،نه خاموشی،نه گویایی
لبت گر بی سخن باشد،نگاهت صد زبان دارد
بدین مستانه دیدن ها،نه خاموشی،نه گویایی
یک نظر در خـود نگـر تا کیستی؟ از کجایی، وز چه جایی، چیــستی؟
در جهـــان بهر چه عمـری زیستی؟ جمـع هـســـــتی را بزن بر نیستی
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است
تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره اي از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز سالهاست كه در گوش من
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت
تو نوشین لب،همه نوشی به کام من نمی ایی
تو مرغ عرش پروازی به دام من نمی ایی
تو مهتاب منی اما به شام من نمی تابی
تو خورشید منی اما به بام من نمی ایی!
يكي صورت رود ديگر بيايد","به مهمانخانه ات زيرا كه جاني"
نوشین خانوم یه خورده مهربون باش و ی نده.لفطا!!!!
یعقوب زمانم من و در خلوت شبها
گریم ز غم یوسف افتاده به چاهی!
(اینم محض خاطر تو که گفتی ی نده)
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
تو كه از بادیهی بادها برنمیگردی
دیگر چه كار به كار عطر گلاب گریههای من داری؟
بگذار شاعری
در این سوی سیاهی مدام خواب تو را ببیند
مگر چه میشود؟
چه میشود كه هی بگویم بیا و نیایی؟
چه روز غمگینیه
یه امشبی که در اغوش شاهد شکرم
گرم چو عود بر اتش نهند غم نخورم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)