مبارك باد آن جامه كه اندر رزم پوشندش
گوارا باد آن باده كه اندر فتح نوشندش
شما را باده و جامه
گوارا و مبارك باد
مبارك باد آن جامه كه اندر رزم پوشندش
گوارا باد آن باده كه اندر فتح نوشندش
شما را باده و جامه
گوارا و مبارك باد
دل دادمش به مژده و خجلت همي برم
زين نقد قلب خويش كه كردم نثار دوست
تو جوشان چشمه اي من تشنه اي بي تاب
برآ سر ريز كن تا جان شود سيراب
چو پا در كام مرگي تند خو دارم
چو در دل جنگ با اهريمني پرخاش جو دارم
به موج روشنايي شست و شو خواهم
ز گلبرگ تو اي زرينه گل من رنگ و بو خواهم
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
تا كار جان چون زر شود با دلبران هم بر شود","پا بود اكنون سر شود كه بود اكنون كهربا"
آري آري جان خود در تير كرد آرش
كار صد ها صد هزاران تيغه شمشير كرد آرش
شكافيد كوه و زمين بر دريد
بدان گونه پيكار كين كس نديد
چكاچاك گرز آمد و تيغ و تير
ز خون يلان دشت گشت آبگير
زمين شد به كردار درياي قير
همه موجش از خنجر و گرز و تير
دمان بادپايان چو كشتي بر آب
سوي غرق دارند گفتي شتاب
همي گرز باريد بر خود و ترگ
چو باد خزان بارد از بيد، برگ
گر شمع را رهایی است آرزو
آتش چرا به خرمن پروانه میزند
سرمست ای کبوترک ساده دل مپر
در تیر آز راه تو را دانه میزند
Last edited by Like Honey; 06-09-2007 at 23:53.
نفس در سينه ها بي تاب مي زد جوش
ز پيشم مرگ
نقابي سهمگين بر چهره مي آيد
به هر گام هراس افكن
مرا با ديده خونبار مي پايد
به بال كركسان گرد سرم پرواز مي گيرد
به راهم مي نشيند راه مي بندد
به رويم سرد مي خندد
دلم مسافر تنهای شهر شب بوهاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام اینه ها نظر یاس لبخندت
جنون ابی دریا فدای چشمانت
چه میشود تو صدایم کن به لهجه ی موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمیایی
در انتظار , چه خالیست جای چشمانت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)