من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
تنها شده نگاهم , خامش شده صدایم
در آرزوی مرگم , گر پیش من نیائی
راضی مشو که قلبم , پرخون شود عزیزم!
هشیار میشوم من , گر یاد من بیائی
یوسف همیشه وصله ناجور میشود
اینجا نقاب شیر به کفتارمی زنند
منصور را هر آیینه بر دار میزنند
اینجا کسی برای کسی کس نمی شود
***
مخم در دهانم میباشد!!!1
دلم می شکند زیر بار این همه دلتنگی
روحم ولی در پی دلتنگی ِ دیگر
می گریزد از همه دلتنگی ها
با پرهای شکسته باز سوی آسمان ها می رود
می رود سوی ( ناشناختنی )
شاید اینبار درآن اوج
به معبودش رسد...
سلام
چرا؟
خدايا طاقت تنهاييم ده
دلی بی کينه و درياييم ده
دلی زخمی تر از داغ عزيزان
به رنگ لاله ی صحراييم ده
***
چون اگه فردا قبول نشم.به دوران بیچارگی دچار میشویم
همیشه همین است
همین لحظه
که خیال می کنی
ایستاست
اما می رود
و تو می مانی
تنها
در آستانه.
نه بابا امیدوارم بعد از دیدن نتایج شاد باشی
سحر جان دختر نازم
نمي گويم تمام مردمان
اينگونه ابليسند
زبانم لال
له دنيا مردمان خوب و نيک انديش
بسيارند اما
همه خاموش و در رنجند ........
همه لب بسته اند و در پي ناجي
به هنگامي كه يك زن
مي فروشد جسم خود را در خيابان
به هر كس يا به هر ناكس
براي پيرهن يا كفش و ساعت
يا النگو از براي دست و يا شايد
براي سينه ريزي نيست
اگر ديدي زني را در خيابان
مي فروشد جسم خود را
مفت و ارزان
از براي خوب خوردن نيست
در آن هنگام و ساعت
كه او چون مار مي پيچد به خود
در بستر آن عده سرمست و شهوتران
بسر انديشه ها دارد
هزاران درد و رنج
درون سينه اش
سنگيني يك كوه را دارد
سحر جان دختر نازم
نمي گويم تمام مردمان
اينگونه ابليسند
زبانم لال
له دنيا مردمان خوب و نيک انديش
بسيارند اما
عده اي استاد ابليسند
اگر ديدي بخود از درد مي پيچد
جواني در خيابان و يا
در كوچه اي ديگر جواني در پي
گرد سپيد اين سو و آنسو مي رود
حيران و يا ديدي
درون جوي آبي پيرمردي را
اگر در كوچه برلن و يا بازار
به چشم خويشتن ديدي
تو مردي را
كه باري مي كشد بر دوش و لنگان
ميرود در راه
و آن ديگر در آنسوي جهان
در پشت ميزي آس در دست و
جامي پر ز مي در پيش رو دارد
مكن انديشه اي ديگر
كه اين قرباني ابليس و آن
استاد شيطان است
سحر جان ، دختر نازم
بيا بنشين كنار بستر بابا
كه وقت رفتن است اينك
بيا بنشين برايت رازها دارم
سخنها گفتني، فريادها دارم
اگر بابا زدستت رفت
مادر هست
اگر پروانه مرد و رفت
سوزان شمع روشن هست
سحر جان
بعد بابا يادگاري باش
نه از آن عده سر مست
از ما باش
اگر بستند دستت را
سراپا خشم و طوفان باش
اگر ديدي به يغما مي برند
نامردمان هر چيز اينان را
براي مثل ما ، اي يادگار از من
تو سر تا پا پر از ايثار و ايمان باش
به هرجايي كه مي بيني
نشان از آدميت نيست
تو سر تا پا محبت باش
انسان باش .....!!!!!
انسان باش !!!!!!!
***
فقط در حد همون امیدواریه!!!!!!!
شهر ما صداش مياد، صداي زنجيراش مياد-
پريا!
قد رشيدم ببينين
اسب سفيدم ببينين:
اسب سفيد نقره نل
يال و دمش رنگ عسل،
مركب صرصر تك من!
آهوي آهن رگ من!
گردن و ساقش ببينين!
باد دماغش ببينين!
امشب تو شهر چراغونه
خونه ديبا داغونه
مردم ده مهمون مان
با دامب و دومب به شهر ميان
داريه و دمبك مي زنن
مي رقصن و مي رقصونن
غنچه خندون مي ريزن
نقل بيابون مي ريزن
هاي مي كشن
هوي مي كشن:
« - شهر جاي ما شد!
عيد مردماس، ديب گله داره
دنيا مال ماس، ديب گله داره
سفيدي پادشاس، ديب گله داره
سياهي رو سياس، ديب گله داره » ...
احمد شاملو
هـر جـا که هستــی حاضــری از دور در ما ناظــری
شب خانه روشـن میشود چون یاد نامت میکنم
در هــوش تـو، در گــوش تـو وانـدر دل پـرجــوش تو
اینها چه باشد تو منی ویـن وصف عامـت میکنم
***
فرانک ه نده.شعر خیلی کم دارم توش ه خیلی کمه
مرده بدم زنده شدم، گريه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم
گفت كه سرمست نيي، رو كه از اين دست نيي
رفتم و سرمست شدم وز طرب آكنده شدم
گفت كه تو شمع شدي، قبله اين جمع شدي
جمع نيم، شمع نيم، دود پراكنده شدم
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)