چند روز پیش که داشتم بر میگشتم خونه(دانشجوی شهرستانم ) رفتم سوار قطار شدم و رفتم تو کوپه . هیچ کس تو کوپه نبود وسایلمو گذاشتم و نشستم .
بعد از چند دقیقه دیدم یه آقای پیر با پسرش اومدن تو کوپه با نهایت اعتماد به نفس گفتم: آقا اینجا کوپه ی خواهرانه!
پیرمرده که خوشحال شده بود . ÷سرش گفت بلیطتونو نگاه کنید دیدم نوشته 47 در صورتیکه من اومده بودم تو کوپه ای که صندلیه 27 ا.



جواب بصورت نقل قول
. یه روز صبح که می خواستم برم شهرستان دیدم تا برسم ترمینال دیر میشه. سریع تلفنو برداشتم که زنگ بزنم تاکسی. یهو دیدم اونور خط یه صدای آشنا میگه بله بفرمایید!
منم که دیرم شده بود گفتفم لطفا یه تاکسی بفرستین به آدرسه...... . دیدم طرف میگه اشتباهه.
نگا کردم شماررو دیدم بله! اون شخص کسی نبود جز دادش دوستم. بعدش من اینجوری شدم: 
بعد از اون دوستمو دیدم به روم نیاوردم
ولی اون بعدن غیر مستقیم یه تیکه ای بهم انداخت ... نامرد!
به کلمه circus به معنی سیرک رسید و خوند سیرک(sirak) =سیر کوچک!! یهو کلاس رفت رو هوا! 
. یهو معلم
برگشت گفت اگه اونو میخوای یه جای دیگه هستا ...!! .gif)
.gif)

اما...درحال استراحت (بقول رامبد -نیش نیش- نوید- ووکمن-و...الی آخر)وزیره خاکی............gif)
.gif)



