رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
تویی معنای شیرین صداقت تویی آن واجه ی خوب رفاقت
Last edited by Only Pes; 01-09-2007 at 12:02.
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
میان ساحل و دریا سراب را دیدم
سراب ـ این شبه آفتاب ـ را دیدم !
وباز با همهی وسعت دلی دریا
در التهابِ عطش شوق آب را دیدم
نشد که هیچ بیابم دلیل تشنهگیام
اسیر حس عطش، التهاب را دیدم
می دانی!؟
برای منطق عاقلانه ، مرگ یعنی :
توقف قلب !
یعنی توقف مغز!
و برای منطق عاشقانه ، قلب و مغز ، معنایی جز این ندارند :
یک مشت سلول که با هزار جور کلک بیوفیزیکال و بیوکمیکال
و هزار جور بیومزخرف دیگر ، زندگی می کنند!
و به محرکها ، پاسخهایی از پیش تعیین شده می دهند!
منطق عاشقانه مغز ندارد !
احساس دارد!!
قلب ندارد !
دل دارد!!
دلم گرفته از این مردم همیشه دروغ
به چهره چهرهی ایشان نقاب را دیدم
?
تمام حادثه از آنِشان همین کافیست
که از نگاه غزل ، شعر ناب را دیدم
من خوبم!
تنها حيرانم
حيران از اين دلِ پريشان كه نمي دانم چرا همه اش بيتابِ تو مي شود.
هي بغض هايش را ته گنجه پنهان مي كنم تا شايد دست از آشفتگي بردارد اما...
مدام بيتاب تر مي شود
ديوانه ، تو را مي خواهد
اين همه نبودن كم اش است باز هم مي خواهد در تو حل شود.
هر چه مي گويم تمامش كند، نمي كند.
ديگر نه منطق سرش مي شود نه نبودن ِ تو!
ديگر حتي نمي توانم به آمدن باران سرش را گرم كنم!
بي تعارف بگويم!
خيلي وقت است كه مي دانم ديگر مال خودم نيست!
سلام مژگان خانوم. خوبید؟
تنها پناهِ خستگی کوچه شعرها
هربار خستگی ز تنم میگرفت حال
اینک منم که فراسوی شهر شب
تکرار می شوم دوباره به احساسی از محال
??
از شهر چشمهای تو یک روز می روم
یک روز پا به پای تو تا آن سر خیال
-----------
سلام
مرسی جلال جان
شما خوبی؟
لاف عشق و گله از یار بسی لاف دروغ
عشق بازان چنین مستحق هجرانند
ممنون. خوبم.
..................ویرایش.............
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)