دیده را فایده آنست که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست
یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را
دیده را فایده آنست که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست
یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را
این سرزمین بوی پاک ریحان های شبنم خورده سحرگاه را میدهد
این سرزمین رنگ گل های سرزنده بهاران را دارد.........
Last edited by DiDiSks; 31-08-2007 at 18:38.
در قمار غم عشق
دل من بردي و
با دست تهي
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر كه گورم بشكافند عيان مي بينند
زير خاكستر جسمم باقي است
آتش سركش و سوزنده هنوز
ز هشياران عالم هر كه را ديدم غمي دارد
غم عشق آرزومندم كه شيرين عالمي دارد
دوستت خواهم داشت
بيشتر از باران
گرمتر از لبخند
داغ تر چون تابستان
دوستت خواهم داشت
شادتر خواهم شد
ناب تر ، روشن تر
بارور خواهم شد
دوستم داشته باش
شیشه های دل در تلاطمی طوفانی با صدای بیصدایی میشکنند
و این روزگار نومده در دوردست های تاریخ گم خواهد شد
جایی که نه برای صدا جایی هست نه برای اواز
پرواز چون رویای بچگکان ان دشت بی غباراست
و مردمان ان چون ساقه ای خشکیده اسیر پاییز غم انگیز هستند.........
درد محرومي ديدار مرا كشت افسوس
يار حال من بيمار ندانست دريغ
وحشي بافقي
غرق ادبارم ز زندان آمده
پای و سر گم کرده حیران آمده
باد در کف خاک درگاه توم
بنده و زندانی راه توم
روی آن دارد که نفروشی مرا
خلعتی از فضل درپوشی مرا
زین همه آلودگی پاکم بری
در مسلمانی فرو خاکم بری
چون نهان گردد تنم در خاک و خشت
بگذری از هرچ کردم خوب و زشت
آفریدن رایگانم چون رواست
رایگانم گر بیامرزی سزاست
تو تا زنده ايي پرده كس مدر
بدرد خدا پرده ي پرده در
اديب پيشاوري
سلام دوستان
شب خلوتي است
آقا جلال بدون خون ريزي تاپيكو صاحب شديم
روزهاي تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه
با قلاع سهمگين سخت و ستوارش
با لئيمانه تبسم كردن دروازه هايش ،سرد و بيگانه
هان ، كجاست ؟
پايتخت اين دژآيين قرن پر آشوب
قرن شكلك چهر
بر گذشته از مدارماه
ليك بس دور از قرار مهر
قرن خون آشام
قرن وحشتناك تر پيغام
كاندران با فضله ي موهوم مرغ دور پروازي
چار ركن هفت اقليم خدا را در زماني بر مي آشوبند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)