زار مردم در غم تنهایی و ممکن نشد
اینکه بیند زاریم یاری کند یاری مرا
در حریم الفتم آزاده گان را راه نیست
من گرفتارم،نباید جز گرفتاری مرا
مولانا حکیم ملا محمد فضولی بغدادی(بیاتلی)
زار مردم در غم تنهایی و ممکن نشد
اینکه بیند زاریم یاری کند یاری مرا
در حریم الفتم آزاده گان را راه نیست
من گرفتارم،نباید جز گرفتاری مرا
مولانا حکیم ملا محمد فضولی بغدادی(بیاتلی)
ای عشق غمگین خاطرم
در دل بیافکن آزرم
ویرانه ام را از کرم
آباد کن آباد کن
آزرده ام خواهی چرا
آخر شبی از در درآ
این عاشق دل خسته را دلشاد کن
دلشاد کن دلشاد کن
نور تجلّی سیررینی حالیندا گؤردؤ گؤزلریم
گؤرکیم نه صورت باغلامیش،بو چئشم گیریان اؤستؤنه
عئشقین ده ای آرام جان! گرچی نسیمی خاک اولور
دورموش سنینله تا ابد شول عهد و پیمان اؤستؤنه
سید علی سید عمادالدّین نسیمی شاماخی
هر روز هزار بار در عشق تو ام
ميبايد مُرد و باز ميبايد زيست
عاشق نتواند که دمي بي غم زيست
بي يار و ديار اگر بود خود غم نيست
خوش آنکه بيک کرشمه جان کرد نثار
هجران و وصال را ندانست که چيست
ابوسعید ابولخیر
تا سلسله ی عاشقی ما برپاست
دام دل ما مقید بند بلاست
یک دم ز بلای عاشقی دور نه ایم
گویا که بلای عاشقی عاشق ماست
مولانا حکیم ملا محمد فضولی بغدادی(بیاتلی)
تو ز عشاق فارغ و شب و روز
کار عشاق بيتو ماتم عشق
نتوان خورد بيتو آبي خوش
که حرام است بی تو جز غم عشق
عطار
Last edited by دل تنگم; 07-10-2009 at 00:16.
قالوا بَلی دا کوی خرابات ایدی یئریم
شول گنج بی نهایته ویرانه یم یئنه
یارب!نه سئحر ائده ر بو پری شکل و شیوه،کیم
زنجیر جعد زؤلفؤنه دیوانه یم یئنه
سید علی سید عمادالدّین نسیمی شاماخی
هر چه جز بار غمت بر دل مسکين من است
برود از دل من و از دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جاي گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
حافظ
در دیار ما ندارد هیچ قدر
نظم جانبخش لطیف آبدار
هست نظم من لطیف اما چه سود؟
هرزه می گویند اهل این دیار
مولانا حکیم ملا محمد فضولی بغدادی(بیاتلی)
رنگ آشفتگي از روي تو گر نيست عيان
پيچش زلف سمن ساي تو بيچيزي نيست
محتشم زان ستم انديش حذر کن که امروز
اضطراب دل شيداي تو بيچيزي نيست
محتشم کاشانی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)