اما مادرم گريه نكرد و با صدايي لرزان گفت:
هرجا كه مي خواهي برو...جوجه هايي كه بال در مي آورند، پرواز مي كنند...نمي شود جلوي پروازشان را گرفت...نمي دانم تا كجا مي تواني پرواز كني.شايد به اوج برسي...وشايد هم نتواني...به هر حال برو...
از رمان جميله اثر لويي آراگون ترجمه دكتر محمد مجلسي