یک ... دو ... سه ... چهار !
برق در خیره گانش یخ زد
آخرین بوسه را بر لب تلخ زنده گی زد !
بدرود گفت ...
و خورشید در پشت کوه تیره بیدار بود !
یک ... دو ... سه ... چهار !
برق در خیره گانش یخ زد
آخرین بوسه را بر لب تلخ زنده گی زد !
بدرود گفت ...
و خورشید در پشت کوه تیره بیدار بود !
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
دگر اين ناله ها را كسي باور ندارد
چه شد اي دل دعايت اثر ديگر ندارد
شب تار جدايي هواي گريه دارم
به كجا امشب اي دل از اين غم سر گذارم
به گلستان وزيده نسيم آشنايي
دلم از غم گرفته بهار من كجايي؟
يك حلقه ي بي تعهد را جا گذاشته
در پيش بند ظرف شويي
وسوسه مي شود
اما به ياد نمي آورد
قاعده اي هم ندارد يافتن ها ، نهفتن ها
اي چشم من گريان مباش
اينگونه اشك افشان مباش
حيران و سرگردان مباش
در گردش گيتي رسد روزي به پايان هر غمي
دست نگار ما داغ دل را گذارد مرهمي
دست غارت از چه رو آه اي لاله رو بر جانم گوشوده ايي
از تو چه شد حاصلم همين كز دلم قرارم ربوده ايي
كردي جفا ديگر مكن
چشم عاشق را تر مكن
.
.
.
شب خوش
ناقوس ها به صدا در آمدند
اهالی به میدان شهر سلام گفتند
دندان ها بر نرمی لب می فشردند
و خورشید در حلقه طناب به خواب می رفت !
پای بر چهار پایه ی بدنام گذاشت.
خورشید را وعده داد که در پشت کوه های تیره
انتظارش را بکشد !
و خورشید همچنان در حلقه طناب به خواب می رفت !
نفس ها به شمارش افتاد ...
یک ... دو ... سه ... چهار !
برق در خیره گانش یخ زد
آخرین بوسه را بر لب تلخ زنده گی زد !
بدرود گفت ...
و خورشید در پشت کوه تیره بیدار بود !
در آسمان ستاره خواب آلودی
از کهکشان سوخته ای پرسه می زند
در باغ کهکشانی از اعماق
گویا
توفان نهال ها را از ریشه می کند
دیوانه وار
صورتم را به پنجره می سپارم
دانه های برف را با چشمان ِ پر از حسرتم تا کف حیاط بدرقه می کنم
شب ِ آسمان وقتی برف می اید روشن است
درست مثل دلِ من
باید رها شوم
مدام با خودم می گویم
باید رها شوم
لعنتی
لعنتی .
پس کلید کو ؟
وای نگو نگو نگو
دیگه از گذشته
دیگه نیم خوام یادم بیاد چی به من گذشته
وای برو برو برو
که زتو گذشتم
حالا دیگه باور شده..اینه سرنوشتم
من نمی گویم که خاموشم مکن
من نمی گویم فراموشم مکن
من نمی گویم که با من یار باش
من نمی گویم مرا غمخوار باش
من نمی گویم ، دگر گفتن بس است
گفتن اما هیچ ، نشنفتن بس است
روزگارت باد شیرین ، شاد باش
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)