اپیزود 4: حقیقت
بخش 2: مزرعه ی اندرسون
بعد از فرار از کلینیک آلن و بری به سمت مزرعه ی اندرسون می روند وباهم جروبحث می کنند(نکته ی مهمش اینجاست که آلن می گه: اونا هیچ وقت آلیس رو نداشتن و آلیس تو اعماق دریاچه است ولی نمرده!!!!) ناگهان کوه ریزش می کند و ماشین آن ها را به پایین دره پرتاب می کند اما آلن در اول دره بیرون پریده.آلن زخمی است وناگهان صدای بری را می شنود و به بری می گوید که از فلیر برای دور کردن شبه زامبی ها استفاده کند بری هم می گوید : تو به سمت مزرعه برو من هم از این پایین می روم چون ماندن این جا خودکشی است.
آلن چون اسلحه و چراغ قوه اش را داخل ماشین جا گذاشته مجبور است بدون هیچ وسیله ای به مزرعه برسد و در راه نیز باید از دست شبه زامبی ها و اشیاء تحت کنترل تاریکی فرار کند. بالاخره یک چراغ قوه پیدا می کند اما ناگهان ماشینی را می بیند که به همان جایی می رود که آلن دارد می رود(یعنی آخرین خانه ی مزرعه) آلن فکر می کند بری است پس حرکت خود را سریع تر می کند. خوشبختانه کمی جلوتر یه شوت گان پیدا می کند پس ردی تو کیک سام اسِز!!!
آلن ناگهان نورخیره کننده ای را می بیند (دقیقا مثل کابوس اول بازی) صدای پشت نور می گوید:من سعی می کنم تا هر صفحه ای رو در محل مناسب و زمان دقیق برای تو قرار بدم. من سعی می کنم که به تو نشون بدم که داستان چجوری پیش میره!!
بعد از آن آلن می فهمد که همین مرد فضایی(بذار روشنش کنم توماس زین) برگه ها را سر راه آلن قرار می دهد آلن راه خود را ادامه می دهد تا به خانه ای در مزرعه می رسد که ماشین آن جا توقف کرده، آلن داخل خانه می شود و صدای داد و فریاد مردی را می شنود در طبقه ی بالا مردی را میابد که مثل راستی زخمی رها شده ( کنار مرد آلن یک کلت هم پیدا می کند )
مرد می گوید: من دوباره اومدم مزرعه برای مون شاین می دونی؟ اون کاری می کنه که تو ببینی....!اونا از دستش نمیدن... اونا توی سطل مجنون اند!! اما دنی رو گم کردم و .وقتی پیداش کردم به من حمله کرد اون دیگه دنی نیست چیزی داره کنترل می کنه!!! بهتری دوستای آدم تبدیل به آدم بدا میشن... به هرحال(و بعد میمیرد)
آلن راهش را ادامه می دهد و ناگهان مرد قوی هیکل را می بیند که باتبر به او حمله می کند آلن او را می کشد و می فهمد که او همان دنی بوده. بعداز آن تلویزیونی خودش خود به خود روشن می شود که در آن آلن می گوید: تمام کارهای من اشتباه بودن.. این یه داستان ترسناکه و نتنها آلیس رو نجات نمیده بلکه تاریکی رو قدرتمند تر می کنه و تاریکی من، آلیس و همه ی افراد این شهر رو میکشه و همه چیز رو دربر می گیره! اون(تاریکی)از آلیس استفاده کرده تا من این داستان رو براش بنویسم. من می خوام اینو تغییر بدم. من فرار خواهم کرد. من خودم رو تو داستان نوشتم. این یه ریسک وحشتناکه اما این تنها راهی که می تونم آلیس رو نجات بدم.
تو داستان های ترسناک همیشه قهرمان موفق نمی شه یا زنده نمی مونه،حتی ممکنه که مجبور باشه بمیره. من فرار خودم را توی داستان خواهم نوشت. من کمک نیاز دارم و زین کسیه که به من کمک میکنه! من کاری می کنم که اتفاق بیفته.!
آلن باز به یکی دیگر از خانه ها می رسد(نزدیک ترین خانه به خانه ی مورد نظر آلن ) اما بری را می بیند که به آلن می گوید: آل فرار کن....! دران میان....! تعدادشون خیلی زیاده! و خود را زمین می زند اما ناگهان یک موسیقی پخش می شود و وسایل آتش بازی روشن می شوند و تمام شبه زامبی ها از بین می روند(این جا می فهممیم که این حرف ها و زمین زدن بری فقط نقشه بوده و این آتش بازی کار بری هست) بعد از آن آلن باید با کمک بری تمام شبه زامبی ها را از بین ببرد و انصافا هم همه چیز برایش مهیا است(تفنگ، فلش بنگ،فلیر و...)بعد از کشتن موجودات آلن و بری به داخل خانه می روند اما خانه برق ندارد پس آلن می رود و پاور برق را روشن می کند ناگهان یک موسیقی بخش می شود آلن به بری می گوید که این موسیقی حاوی پیام برادران اندرسود برای آن ها است! بری می گوید : بانوی لامپ!! این مسخرست! اما آلن گوش نمی دهد و می گوید:سینتیا ویور(همان بانوی روشنایی)
متن موسیقی که پخش می شود: حالا اگه می خوای عشقتو آزاد ببینی به کلید کابین ساحره نیاز داری!
بانوی روشنای رو پیدا کن که وقتی شب میشه دیونه میشه! به این طریق می تونی سرنوشت رو تغییر شکل بدی.
بعد:
آلن: ما باید سینتیا ویور رو پیدا کنیم. ما شب این جا می مونیم وبه محض این که هوا روشن شد به شهر بر می گردیم
بری:ما به استراحت نیاز داریم و منظور من از استراحت نوشیدن است(مشروب)
آلن:ول کن بری این....(اما به هرحال قبول می کند)
بعد از مراسم مشروب نوشیدن هر دوی آن ها مست می کنند و می خوابند.
اما آلن در خواب می بیند:.................
بخش بعدی بسیار مهم است!
نتیجه تا الان:آلن و بری می فهمند که برای نجات دادن آلیس و تغییر سرنوشت باید سینتیا ویور(بانوی روشنایی) رو پیدا کنند