تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 150 از 2734 اولاول ... 501001401461471481491501511521531541602002506501150 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,491 به 1,500 از 27334

نام تاپيک: مشاعره

  1. #1491
    آخر فروم باز Monica's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,817

    پيش فرض

    نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسان ها بیاموزم
    بمانم تا عدالت را بر افروزم بیفروزم
    خرد را مهر را تاجاودان بر تخت بنشانم
    به پیش پای فرداهای بهتر گل بر افشانم ....

  2. #1492
    کـاربـر بـاسـابـقـه saviss's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    Far far away
    پست ها
    2,247

    پيش فرض توضيح دارد

    مي خواهم خواب اقاقيا ها را بميرم.



    خيالگونه،

    در نسيمي كوتاه

    كه به ترديد مي گذرد

    خواب اقاقياها را

    بميرم.

    ...........

    مي خواهم نفس سنگين اطلسي ها را پرواز گيرم.



    در باغچه هاي تابستان،

    خيس و گرم

    به نخستين ساعت عصر

    نفس اطلسي ها را

    پرواز گيرم
    توضيح:
    از اين گونه مردن
    با اداي احترام به
    جاويدان احمد شاملو

  3. #1493
    آخر فروم باز Monica's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,817

    پيش فرض

    من تشنه ام به خون کسی در گداز خشم
    چون روزه دار تشنه به ظهر صیامها ....

  4. #1494
    کـاربـر بـاسـابـقـه saviss's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    Far far away
    پست ها
    2,247

    پيش فرض دو تا پست اخر

    از پنجره

    من

    در بهار مي نگرم

    كه عروس سبز را

    از طلسم خواب چوبينش

    بيدار مي كند
    (
    آيدا در آينه احمد شاملو)

  5. #1495
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض

    ديگر از هر بيم و اميد آسوده ايم
    گويا هرگز نبوديم ،‌نبوده ايم
    هر يك از ما ، در مهگون افسانه هاي بودن
    هنگامي كه مي پنداشتيم هستيم
    خدايي را ، گرچه به انكار
    انگار
    با خويشتن بدين سوي و آن سوي مي كشيديم
    اما اكنون بهشت و دوزخ در ما مرده ست
    زيرام خدايان ما
    چون اشكهاي بدرقه كنندگان
    بر گورهامان خشكيدند و پيشتر نتوانستند آمد
    ما در سايه ي آوار تخته سنگهاي سكوت آرميده ايم
    گامهامان بي صداست
    نه بامدادي ، نه غروبي
    وينجا شبي ست كه هيچ اختري در آن نمي درخشد
    نه بادبان پلك چشمي، نه بيرق گيسويي
    اينجا نسيم اگر بود بر چه مي وزيد ؟
    نه سينه ي زورقي ، نه دست پارويي
    اينجا امواج اگر بود ، با كه در مي آويخت ؟
    چه آرام است اين پهناور ، اين دريا
    دلهاتان روشن باد
    سپاس شما را ، سپاس و ديگر سپاس
    بر گورهاي ما هيچ شمع و مشعلي مفروزيد
    زيرا تري هيچ نگاهي بدين درون نمي تراود
    خانه هاتان آباد
    بر گورهاي ما هيچ سايبان و سراپرده اي مفرازيد
    زيرا كه آفتاب و ابر شما را با ما كاري نيست
    و هاي ،‌ زنجره ها ! اين زنجموره هاتان را بس كنيد
    اما سرودها و دعاهاتان اين شبكورها
    كه روز همه روز ،‌و شب همه شب در اين حوالي به طوافند
    بسيار ناتوانتر از آنند كه صخره هاي سكوت را بشكافند
    و در ظلمتي كه ما داريم پرواز كنند
    به هيچ نذري و نثاري حاجت نيست
    بادا شما را آن نان و حلواها
    بادا شما را خوانها ، خرامها
    ما را اگر دهاني و دنداني مي بود ،‌در كار خنده مي كرديم
    بر اينها و آنهاتان
    بر شمعها ، دعاها ،‌خوانهاتان
    در آستانه ي گور خدا و شيطان ايستاده بودند
    و هر يك هر آنچه به ما داده بودند
    باز پس مي گرفتند
    آن رنگ و آهنگها، آرايه و پيرايه ها ، شعر و شكايتها
    و ديگر آنچه ما را بود ،‌بر جا ماند
    پروا و پروانه ي همسفري با ما نداشت
    تنها ، تنهايي بزرگ ما
    كه نه خدا گرفت آن را ، نه شيطان
    با ما چو خشم ما به درون آمد
    اكنون او
    اين تنهايي بزرگ
    با ما شگفت گسترشي يافته
    اين است ماجرا
    ما نوباوگان اين عظمتيم
    و راستي
    آن اشكهاي شور ،‌زاده ي اين گريه هاي تلخ
    وين ضجه هاي جگرخراش و درد آلودتان
    براي ما چه مي توانند كرد ؟
    در عمق اين ستونهاي بلورين دلنمك
    تنديس من هاي شما پيداست
    ديگر به تنگ آمده ايم الحق
    و سخت ازين مرثيه خوانيها بيزاريم
    زيرا اگر تنها گريه كنيد ، اگر با هم
    اگر بسيار اگر كم
    در پيچ و خم كوره راههاي هر مرثيه تان
    ديوي به نام نامي من كمين گرفته است
    آه
    آن نازنين كه رفت
    حقا چه ارجمند و گرامي بود
    گويي فرشته بود نه آدم
    در باغ آسمان و زمين ، ما گياه و او
    گل بود ، ماه بود
    با من چه مهربان و چه دلجو ، چه جان نثار
    او رفت ، خفت ،‌ حيف
    او بهترين ،‌عزيزترين دوستان من
    جان من و عزيزتر از جان من
    بس است
    بسمان است اين مرثيه خواني و دلسوزي
    ما ، از شما چه پنهان ،‌ديگر
    از هيچ كس سپاسگزار نخواهيم بود
    نه نيز خشمگين و نه دلگير
    ديگر به سر رسيده قصه ي ما ،‌مثل غصه مان
    اين اشكهاتان را
    بر من هاي بي كس مانده تان نثار كنيد
    من هاي بي پناه خود را مرثيت بخوانيد
    تنديسهاي بلورين دلنمك
    اينجا كه ماييم سرزمين سرد سكوت است
    و آوار تخته سنگهاي بزرگ تنهايي
    مرگ ما را به سراپرده ي تاريك و يخ زده ي خويش برد
    بهانه ها مهم نيست
    اگر به كالبد بيماري ، چون ماري آهسته سوي ما خزيد
    و گر كه رعدش ريد و مثل برق فرود آمد
    اگر كه غافل نبوديم و گر كه غافلگيرمان كرد
    پير بوديم يا جوان ،‌بهنگام بود يا ناگهان
    هر چه بود ماجرا اين بود
    مرگ ، مرگ ، مرگ
    ما را به خوابخانه ي خاموش خويش خواند
    ديگر بس است مرثيه ،‌ديگر بس است گريه و زاري
    ما خسته ايم ، آخر
    ما خوابمان مي آيد ديگر
    ما را به حال خود بگذاريد
    اينجا سراي سرد سكوت است
    ما موجهاي خامش آرامشيم
    با صخره هاي تيره ترين كوري و كري
    پوشانده اند سخت چشم و گوش روزنه ها را
    بسته ست راه و ديگر هرگز هيچ پيك وپيامي اينجا نمي رسد
    شايد همين از ما براي شما پيغامي باشد
    كاين جا نهميوه اي نه گلي ، هيچ هيچ هيچ
    تا پر كنيد هر چه توانيد و مي توان
    زنبيلهاي نوبت خود را
    از هر گل و گياه و ميوه كه مي خواهيد
    يك لحظه لحظه هاتان را تهي مگذاريد
    و شاخه هاي عمرتان را ستاره باران كنيد

  6. #1496
    آخر فروم باز Monica's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,817

    پيش فرض

    در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
    که خود در میان غزلها ها بمیرد
    چو روزی ز آغوش دریا برگردم
    شبی هم در آغوش دریا بمیرم
    تو دریای من بودی آغوش باز کن
    که می خواهد این قوی زیبا بمیرم

  7. #1497
    کـاربـر بـاسـابـقـه saviss's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    Far far away
    پست ها
    2,247

    پيش فرض

    من تو را خواهم برد؛

    به عروسي عروسكهاي

    كودك خواهر خويش؛

    كه در آن مجلس جشن

    صحبتي نيست ز دارايي داماد و عروس .

    صحبت از سادگي و كودكي است .

    چهره اي نيست عبوس .

    كودك خواهر من،

    امپراتوري پر وسعت خود را هر روز،

    شوكتي مي بخشد .

    كودك خواهر من نام تو را مي داند

    نام تو را ميخواند !

    - گل قاصد آيا

    با تو اين قصه خوش خواهد گفت ؟! -



    باز كن پنجره را

    من تو را خواهم برد

    به سر رود خروشان حيات،

    آب اين رود به سر چشمه نمي گردد باز؛

    بهتر آنست كه غفلت نكنيم از آغاز .

    باز كن پنجره را ! -

    (شادروان حميد مصدق)
    توضيح:
    هيچ

  8. #1498
    آخر فروم باز Monica's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,817

    پيش فرض

    افسانه ی حیات حرفی جز این نبود
    یا مرگ آرزو یا آرزوی مرگ ......

  9. #1499
    کـاربـر بـاسـابـقـه saviss's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    Far far away
    پست ها
    2,247

    پيش فرض

    گفتم غم تو دارم
    گفتا غمت سرآيد
    گفتم كه ماه من شو......

  10. #1500
    آخر فروم باز Monica's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,817

    پيش فرض

    ( باشه دیگه حالا نصفه بیت می نویسید )
    وه...چه زيبا بود اگر پاييز بودم
    وحشي و پر شور و رنگ آميز بودم
    شاعري در چشم من مي خواند...شعري آسماني
    در كنار قلب عاشق شعله مي زد
    در شرار آتش دردي نهاني
    نغمه ي من .....
    هم چو آواي نسيم پر شكسته
    عطر غم مي ريخت بر دلهاي خسته
    پيش رويم :
    چهره ي تلخ زمستان جواني .
    پشت سر :
    آشوب تابستان عشق ناگهاني .
    سينه ام :
    منزل گه اندوه و درد و بدگماني .
    كاش چون پاييز بودم.....كاش چون پاييز بودم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •