آره
تو يه كپي
از همه شكلاتايي هستي
كه تا حالا خورده ام
آره
تو يه كپي
از همه شكلاتايي هستي
كه تا حالا خورده ام
مشتاق گل از سرزنش خار نترسد
جویان رخ یار از اغیار نترسد
من عاشق شمع رخ یارم،چه غم از نار
پروانه ی دلسوخته از نار نترسد
عماد الدین نسیمی
تا از لب و چشم تو به عالم خبر افتاد
صد صومعه ویران شد و صد خانه بر افتاد
بر طور دل افتاد شبی پرتو رویت
جان مست تجلّی شد و از پای در افتاد
نسیمی
بوی رفتن میدهی.
در را باز میگذارم
وقتی برو
که گنجشک ها و ستاره ها
خوابند ...
تا چند خون شود دلم اندر هوای دوست
خوش آندمی که سر بگذارم به پای دوست
عمریست چشم دل به رهِ یار مانده است
تا نقد جان نثار کند از برای دوست
پدیده ی تبریزی
با بوی ماه روی تو جنّت مرا خوش است
جنّت نصیب زاهد و صحبت مرا خوش است
زاهد مکن به ترک می و عشق دعوتم
با جام باده گوشه ی خلوت مرا خوش است
پدیده ی تبریزی
بی مهر ماه من اثری از وفا نداشت
بیگانه آشنا،خبر از آشنا نداشت
نازم به دل که در شرر عشق چون کباب
شب تا سحر بسوخت و لیکن صدا نداشت
پدیده ی تبریزی
ما درد کشان ، درد به درمان نفروشیم
کفر سر زلف تو به ایمان نفروشیم
عشق تو گران گوهر گنجینه ی جان است
بر جان تو ای دوست که ارزان نفروشیم
پدیده ی تبریزی
دردی که زعشق زاد درمان من است
اشکی که ز چشم خاست طوفان من است
نقدینه ی جان که باد ارزانی دوست
گنجی است که شایسته ی جانان من است
پدیده تبریزی
جزییات ِ چشمهایت
کلیات ِ زندهگی ِ من است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)