اينک
از هر هجای مبهم خواب تو
به تصوير روشن يک حقيقت رسيده ام
سهم گل ها از خواب زمستانی
چيزی جز ساقه خشکيده نيست
افسوس
درد جانکاهی ست
اين من بی تو
در عمق جاری زمستان خوابيده
و يک لحظه در آن فرو کش نخواهد کرد
ولع هميشگی خواستنت
می گويند
از نو متولد می شويم
در راستای عدالت
جايی که< قانون زمستان می شکند>
فرقی نمی کند
که صامت باشی
يا
مصوت
اين معنی آخرين هجای ما بود
بهار
ديگر
نمی آيد...