ممنون
باور کنید وقتی این متن مینوشتم به خودم میگفتم دیگران فکر میکنن دروغ میگم یا اغراق میکنم
چندین بار فکر اسیب زدن به خودم رو کردم ولی پای بندی به اعتقادم منو از این کار باز میداشت در واقع تنها چیزی که برام مونده همین اعتقادات و افکار پوچه
ممنون
باور کنید وقتی این متن مینوشتم به خودم میگفتم دیگران فکر میکنن دروغ میگم یا اغراق میکنم
چندین بار فکر اسیب زدن به خودم رو کردم ولی پای بندی به اعتقادم منو از این کار باز میداشت در واقع تنها چیزی که برام مونده همین اعتقادات و افکار پوچه
احتمالش هست به روانپزشک مراجعه نکنین ولی یه روزی از این که به روانپزشک مراجعه نکردین پشیمون میشین.
افسردگی متوسط به شدید مشهوده همراه با سوشیال فوبیا و شاید مقدار بسیار خفیفی افکار پارانوئیدی.سلام
پسری هستم 20 ساله که در زندگیم ضربه های روحی زیادی خوردم پدرم وقتی 11 سالم بود به بیماری سرطان مبتلا شد و دوسال بعد فوت کرد تو اون دوسال سخت ترین و تلخ ترین روزا رو میگذروندم پس از مرگ پدرم , مادرم افسردگی گرفت و بیناییش رو از دست داد منم با وجود اینکه درسم خوب بود اما ترک تحصیل کردم مثل مادرم خونه نشین شدم چهار سال بعد یعنی زمانی که 17 سالم بود مادرم هم از دنیا رفت و از اون موقع به بعد پیش خواهرم زندگی میکنم از 17 سالگی برای پیچوندن سربازی و جلوگیری از قطع شدن حقوق بازنشستگی پدرم, ادامه تحصیل دادم و در رشته کامپیوتر دیپلم گرفتم و الان ترم دوم دانشگاه ازاد هستم اما هیچ کدوم از این دو ترم رو بخاطر ترس از اجتماع حضور پیدا نکردم و مشروط شدم هدفی برای زندگیم ندارم .ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن خیلی اذیتم میکنه تو اون سالها اضافه وزن زیادی پیدا کردم چاق شدم و ظاهرم کاملا تغییر کرد. خیلی کم از خونه بیرون میرفتم و میرم دو ساعت در هفته شاید بیرون رفته باشم هیچ چیز نمیتونه خوشحالم کنه حس میکنم همه از من بدشون میاد درصورتی که خلاف اینو بار ها شنیدم و دیدم احساس میکنم ناتوان ترین ادم دنیام حتی یه دوچرخه ساده هم تو اون سال ها نخواستم که یاد بگیرم گذشته م تنهام نمیزاره. از خودم بدم میاد زندگی کردن برام سخت شده چطور از این باتلاق بیرون بیام
-
-
درمان شما دارویی است و نمیشه از طریق اینترنت چیزی تجویز یا توصیه کرد.
روانپزشک حتما" باید برین چون شما در حال حاضر بیمار هستید و بیماری شما درمان داره.
تمام افکار بد و ناامید کننده شما ناشی از همین بیماری ــه.
افسردگی از نظر زجر و عذاب بیمار با سرطان برابری میکنه ولی خوشبختانه درمانش خیلی ساده تر موفقیت آمیز تر از سرطان. ( اگر قرار بود اسم دوومی برای افسردگی انتخاب بشه مطمئنن "سرطان اعصاب" بهترین گزینه بود)
تاکید میکنم به روانپزشک مراجعه کنید.
اقای مهدی 1990 الان که شما اینترنت دارید باید بدانید که مشکلتان عدم کارکرد صحیح مغز است، با توجه به سابقه خانوادگیتان ژنهای خانوادگی شما هم بیماریهای خاصی را منتقل میکنند،
ایا سابقه دارودرمانی و پزشک داشته اید؟ چرا رها کردید؟
خوشبختانه شما در سنی هستید که امکان جبران و بلند شدن دارید
در واقع ما قربانی ژنتیک، تصادف و محیطیم که شما بد اورده اید نه نفرینی نه نحوستی و نه چیز دیگر صرفا یک تصادف، ولی همین که سرپا هستید نشون میده بنیه درمان دارید، متاسفانه عدم شناخت مردم ایران بخصوص اطرافیان از مشکلات روانی این مسایل را پیش می اورد.
این که هیچیک از فامیل و اطرافیان و یا هیچ حادثه تصادفی نتوانسته شما را کمک و به درمان بکشد خوب بدشانسیه که امری طبیعی است
ولی باز خوبه از مشکلات روانی مغزی شما به کارکرد دیگرازاران دچار نشدید
ولی در عین حال شدیدا توصیه میکنم و تاکید میکنم به جای فکر در مورد نحوست و نفرین و ... در مورد مشکلاتتان به سراغ دکتر بروید، سعی کنید بدانید دکترتان دنبال حل مشکل هست یا دیگه براش شماها عادی شدید و به قرص میبنده و ..
تشکیل پرونده در بیمارستان روزبه روانپزشکی به خاطر هزینه کم ضروریه
اینها اختلالات مغز هست و با دارو کنترل میشه و ممکنه تا اخر عمر دارو بخورید
کنار دارو باید رفتار درمانی بشید مثلا یکی از درمانهای ترس روبرو شدن با ترس و دانستن ان توسط بقیه است
عدم درمان و شناخت این بیماری باعث میشه افسردگی تشدید و بعدا به خودکشی منجر بشه یعنی زندگی زجراور
ضمنا من توصیه به فرزنداوری در این دنیای بی قاعده و تصادفی نمیکنم ولی اگر بعدا خواستید ازدواج کنید مواظب ژنها باشید
کسی را مقصر ندانید
سوالی داشتید بپرسید
چون خودم در این موارد تجربه عینی دارم گفتم
از خواندن مطالب منفی غمناک و .... دوری کنید و سایر مواردی که خوشبختانه با دسترس بودن اینترنت و گوگل میتوانید در مورد بیماری خود بدانید
Last edited by khoshshaans; 18-10-2014 at 13:27.
پسری 26 ساله هستم
من چند مدتی میشه خدمتم رو تموم کردم و حالا اومدم سر کار و از قبل نسبت به زندگیم بیشتر ناامید شدم
هر روز صبح بی انژی هستم و معموا موقع صبحا
اینکه پدرم کارفرماام هست اما خیلی مورد بی توجهی اون قرار می گیرمنه خوردن هیچ حرفی نمی زنم با کسی(90% مواقع با مادر و برادردم صبحانه ی خورم)
وقتی از سرکار میام خونه از 4 ساعت،3/30 رو توی اتاقم می رم و اون نیم ساعتم واسه شام ... خیلی کم پیش میاد تلوزیون ببینم دلیل اصلیش هم عوض نکردن کانال دوست داشتینم هست
کنترل تلوزون دست پدرم هست و نظام خانوادش رو سر این تک سلیقگیش ریخته بهم و متاسفانه برادرم هم می ره اتاق مثل من اما اوضاع روحیش خیلی خوبه نسبت به من
سر کار هم که می رم کم پیش میاد پدرم به روم بخنده(مگه اینکه مشتری براش چک ا.رده باشه یا ..... )
یکبارم ازش بطور مخفیانه شنیدم که به چند تا از فامیلای نزدیکمون می گفت که برادرم رو دوست داره و من براش آَ دهن سوزی نیستم...
همیشه اینا میاد توی سرم و گاها گریم هم می گیره شبا ....
خلاصه من خیلی سرافکنده شدم
استرس و حرص همیشه روز با منه ...
نمی دونم دلیل سکوتم این هست یا نه
اما خیلی ساکت و منزوی شدم
چطوری مثل قبل شاد باشم و فکرم درگیر این موضوع نباشه دیگه ؟
قبل از هر اقدام درمانی و دارویی مشکلتون رو با پدرتون در میان بگذارید.پسری 26 ساله هستم
من چند مدتی میشه خدمتم رو تموم کردم و حالا اومدم سر کار و از قبل نسبت به زندگیم بیشتر ناامید شدم
هر روز صبح بی انژی هستم و معموا موقع صبحا
اینکه پدرم کارفرماام هست اما خیلی مورد بی توجهی اون قرار می گیرمنه خوردن هیچ حرفی نمی زنم با کسی(90% مواقع با مادر و برادردم صبحانه ی خورم)
وقتی از سرکار میام خونه از 4 ساعت،3/30 رو توی اتاقم می رم و اون نیم ساعتم واسه شام ... خیلی کم پیش میاد تلوزیون ببینم دلیل اصلیش هم عوض نکردن کانال دوست داشتینم هست
کنترل تلوزون دست پدرم هست و نظام خانوادش رو سر این تک سلیقگیش ریخته بهم و متاسفانه برادرم هم می ره اتاق مثل من اما اوضاع روحیش خیلی خوبه نسبت به من
سر کار هم که می رم کم پیش میاد پدرم به روم بخنده(مگه اینکه مشتری براش چک ا.رده باشه یا ..... )
یکبارم ازش بطور مخفیانه شنیدم که به چند تا از فامیلای نزدیکمون می گفت که برادرم رو دوست داره و من براش آَ دهن سوزی نیستم...
همیشه اینا میاد توی سرم و گاها گریم هم می گیره شبا ....
خلاصه من خیلی سرافکنده شدم
استرس و حرص همیشه روز با منه ...
نمی دونم دلیل سکوتم این هست یا نه
اما خیلی ساکت و منزوی شدم
چطوری مثل قبل شاد باشم و فکرم درگیر این موضوع نباشه دیگه ؟
دارو فقط سرپوشی است برای مشکل اصلی.
شما باید مشکل اصلی رو ریشه یابی و ریشه کن کنید.
از پدرتون بپرسید که ازتون خوشش میاد؟ چرا زیاد بهتون توجه نمیکنه؟ آیا شما کاری کردید که اون نارحت بشه؟ آیا شما موردی دارید که ایشون بخاطرش زیاد از شما راضی نیست؟
و در آخر موردی که باید ذکر کنم این هست که بعد از بلوغ دیگه خوشنودی و رضایت والدین برای فرزند مهم نیست و کم کم نوجوان در حال بلوغ استقلال پیدا میکنه و کم کم از اون دنیایی که پدر و مادر کنترلش میکردند بیرون میاد و وارد جامعه میشه.
حتا اگر پدرتون الکی و از روی بغض از شما بدش میاد و حتا اگر فرزند ناخواسته بودید و در بدترین شرایطی که میشه تصور کرد باید این سوال رو از خودتون بپرسید که آیا شما هنوز آن بچه قبل از بلوغ هستید یا جوان بعد از بلوغ؟ جامعه براتون باید مهم باشه یا یک قلمرو کوچک بسیار سخت گیرانه مثل خانواده شما؟ شما باید دنبال رضایت پدر برید یا دنبال شریک زندگی برای ادامه زندگی؟
از نظر من وابستگی شدید شما به این شکل و شیوه به پدرتان منطقی نیست.
اگر قصد دریافت کمک پزشکی دارید بجای "روانپزشک" به "روانشناس" مراجعه کنید. ( در این مورد روانشناس بسیار خبره تر از روانپزشک است)
متاسفانه باید بگم که من خیلی احساساتی هستم و برام مهم هست که اطرافیانم راجع بهم چی فکر می کنن
نمی تونم نسبت به رفتارای هیچ یک از آشناها و دوستام بی تفاوت باشم ...
حق باشماست داداش
همین کاری که گفتید رو می کنم
سلام اکثر آدمها امروزه مشکل اعصاب دارن حالا کم و بیش استرس اظطراب افسردگی وسواس .
من جدیدا از جینسینگ رنده شده , ریشه جینسینگ رو رنده کردن , همون پودر شده ولی دونه های درشت تر ورق شده.من خیلی وسواس دارم البته نه اون وسواس که دستمو بشورم نه.وسواس های دیگه وسواس هم یه نوع اظطراب مثلا اعصابم نمیکشه ضعیفه.
حوصله رانندگی ندارم . حوصله حرف زدن ندارم. اصلا با خانوادم شاید 5 دقیقه در روز حرف بزنم.بی حوصله .ناراحت.خسته. اعصابم نمیکشه.
بعد این گیاه جینسینگ 2 تا پره خیلی کم به نیم گرم هم نمیرسه وزنش اینو میزارم روی زبونم حدود 10 دقیقه این با بزاق دهان حل میشه و کم کم ریز میشه یه مقدار کمی هم میجوم و تمام .اون عصاروشو تو دهن باید بکشید بیرون با مکیدن.
خلاصه اعصاب رو قوی میکنه . وسواس و اظطراب رو کم میکنه .کشش اعصاب رو بیشتر میکنه .دیگه با خانوادم حرف میزنم .این تجربه من بود.خواستم در اختیارتون بزارم.
البته فقط کسانی استفاده کنند که قرص اعصاب مصرف نمیکنند . چون با قرصهای ضد افسردگی و کنترل اعصاب خوب نیست خورده بشه . فقط کسانی بخورند که هیچ قرصی مصرف نمیکنند و اعصابشون ضعیفه.
![]()
این عکس اینترنتیشه خیلی پره هاش بزرگه خیلی کمتراز این اندازه 2 دهم گرم.اندازه 2 تا نخود .بعد از 1 ساعت شروع میشه اعصاب رو قوی میکنه انرژی میده کشش اعصاب رو میبره بالا.اظطراب کم میشه.
یه سرچ تو اینترنت بزنید ببینید چه خواص زیادی داره جینسینگ .واسه فصل سرما هم خوبه سیستم ایمنی بدن رو قوی میکنه نمیزاره سرما بخورید.
اینکه میگم بزارید رو زبون این رو از یک عطار چینی پرسیدن.
فقط 1 بار امتحان کنید و بعد بیایید نظرتون رو بگید فقط اونایی که بی اعصابن ( بی حوصله) یا اظطراب و وسواس دارن تست کنن بیان نظرشونو بگن.
برای کودکان و نوجوانان هم خوب نیست فقط 20 سال به بالا.
دوست عزیز تاثیرش بیشتر روی افسردگیه یا وسواس
گیاه جنسینگ رو بهتره مصرف نکنن و جنسینگ رو فقط به صورت دارو مصرف کنین.
کپسول هایی مثل Ginsana حاوی جنسینگ خالص هستن.
جنسینگ افسردگی و اضطراب درمان نمیکنه وسواس رو هم شاید چون روی تمرکز تاثیر میزاره بتونه بهش کمک کنه.
در هر صورت افسردگی و اضطراب و وسواس داروهای واقعی نیاز دارن نه جنسینگ.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)