تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 15 از 18 اولاول ... 51112131415161718 آخرآخر
نمايش نتايج 141 به 150 از 176

نام تاپيک: مسابقه شعر متناسب با عکس

  1. #141
    کاربر فعال بورس کاربر شماره ی یک's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2012
    پست ها
    975

    پيش فرض

    سلام دوستان
    ممنون بابت لطفی که نسبت به انتخاب اینجانب داشتید.هر چند که به نظرم تمامی شعر ها با عکس همخوانی داشتند.
    عکسی که من انتخاب کردم دلیل بر این بود که فکر کردم شاید فعالیت بیشتری توی این بخش ازش ببینیم چون هر کسی با دیدنش تصور خودشو می تونه با شعر از عکس نشون بده. راستش عکسش منو یاد مسافرت تو جاده و طبیعتش می اندازه. حالا ببینیم بقیه دوستان چه نظری دارن؟




    به جز رفتن دیگه راهی نمونده

    چراغ بخت من خاموش و کوره

    از این دلواپسی باید گذر کرد

    از این جا تا خدا یک راه دوره

    منو یک کوله بار خالی از تو

    میون سایه های غم پریشون

    به پای سایه ها باید برم من

    منم عمری که از دنیا گریزون

    دلم لبریز دردو بی پناهم

    در این دنیای خوش جایی برام نیست

    برای خسته از بار مصیبت

    به جز رفتن که راه دیگری نیست

    اگه قلبی برام جایی نداره

    بدون حتی برام موندن محاله

    حالا تنها خیالم پر گرفتن

    از این چوب قلم تا چوبه داره

    برام شعر خوش رفتن قشنگه

    منی که با سیاهی می ستیزم

    منه خسته از این بیهودگی ها

    به فریادی ز دنیا میگریزم

    خوشا سر دادن فریاد رفتن

    از این تقدیر شوم باید رها شم

    باید دل زد به هر کوره ره تار

    که تا شاید هم اغوش خدا شم

    "امین سوری"
    Last edited by کاربر شماره ی یک; 27-10-2012 at 14:35.

  2. 3 کاربر از کاربر شماره ی یک بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #142
    کاربر فعال انجمن ادبیات hamid_diablo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    محل سكونت
    آنجا که عقاب پر بریزد
    پست ها
    5,780

    پيش فرض

    جاده در موج تنهایی غوطه ور بود
    جاده در انتظار رهگذر بود
    جاده به چشم او نگاه میکرد و او را با شوقی عاشقانه فرامیخواند
    ایا در این غروب دلگیر عاشقانه ،او ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍پای رفتن به جاده را داشت؟؟
    جاده در فریادهای پر تلاطم عاشقانه میسوخت و می ساخت
    ولی او
    احساسی نداشت
    او هیچگاه عاشق نبود
    او جاده را نمی خواست
    او عاشق و شیدای دیگری بود
    آه"
    این دیگری که بود؟
    جاده ی بی کسی های دل خسته و رنجورم
    بدان که او
    دچار خودشیفتگی مزمن بود

    محدثه صمیمی

  4. 4 کاربر از hamid_diablo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #143
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

    گاهی تمام حادثه از دست می رود

    گاهی همان کسی که دم از عقل میزند

    در راه هوشیاری خود مست می رود


    گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

    وقتی که قلب خون شده بشکست میرود

    اول اگرچه با سخن از عشق آمده

    آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

    این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست

    تیریست بی نشانه که از شصت می رود

    بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

    اما مسیر جاده به
    بن بست می رود



    افشین یداللهی

  6. 2 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #144
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    جاده مي خواند مرا هر دم به خويش
    چون سرابي در كوير باورم
    جاده مي خواهد دراين ناباوري
    بر فريب خامش ايمان آورم

    خسته از آزار شب بايد گذشت
    از تمام بوده و نابوده ها
    دل بريد از سرزمين بي كسي
    پر گرفت از شهر خواب آلوده ها

    بايد از رؤياي خود اما گذشت
    دل خوشي ها را به كام شب سپرد
    چشمها را بست بر رنگ زمين
    بر دهان آرزوها پا فشرد

    جاده بي رحمانه شوقم را ربود
    بر زمينم زد به اندوهم نشاند
    هر چه ناليدم كسي دستي نداد
    جاده خنديد و به افسونم كشاند

    آه ازمن تن به جايم مانده است
    روح من ديگر نميدانم كجاست
    بي گمان دور از رياي جاده ها
    در مسيري از شقايق ها رهاست


    نام شاعر رو پیدا نکردم/.
    Last edited by Puneh.A; 02-11-2012 at 19:08.

  8. 4 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #145
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    سلام
    و تشکر از دوستانی که این هفته هم در مسابقه حضور به هم رساندند
    چون دوباره تعداد شرکت کننده‌ها 4 تاست (4 و کمتر از 4 تنها برنده اعلام میشه)
    تنها برنده رو اعلام می‌کنم

    شعرها همگی زیبا و متناسب با تصویر بودند

    و برنده‌‌ی این هفته:

    کاربر شماره ی یک

    که توانست در شعری که برای مسابقه انتخاب کرد ،
    گرچه چندان نامی خاص از نمای کلی تصویر نیاورد
    اما مفاهیمی که تصویر میرسوند رو به خوبی بیان کرد

    منتظر علت انتخاب این شعر به همراه تصویر جدید مسابقه هستیم

    مرسی


  10. 7 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #146
    کاربر فعال بورس کاربر شماره ی یک's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2012
    پست ها
    975

    پيش فرض

    سلام و ممنون از اين كه انتخابم كردين
    رفتن برام بهترين فعله ،‌ كسي كه هواي رفتن داره يه غم خاصي داره كه فقط با رفتن درست ميشه !‌
    بين شاعرهاي قديمي و جديد گشتم ولي اين شعر رفتن رو خيلي قشنگ تفسير كرده و آخرش رو عالي ترسيم كرده و با مفهوم خدا به شعرش شكوه بيشتري داده ،‌ اما يهنكته ي جالب توي تصوير هست ،‌اين كه ابرها مثل سايبون بالاي جاده هستند ،‌ اين كه شاعر گفته پابه پاي سايه ها ميره به نظر من توي اين عكس خنثي ميشه ،‌ چون تو همچين جاده اي كه توي تصوير هست ،‌سايه ها فقط رحمت خدا هستند .

      محتوای مخفی: تصوير انتخابي من  

    ضميمه هاي کوچک ضميمه هاي کوچک 161616161.JPG  
    Last edited by Ahmad; 05-11-2012 at 13:45. دليل: پیوست تصویر

  12. 7 کاربر از کاربر شماره ی یک بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #147
    کاربر فعال انجمن ادبیات hamid_diablo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    محل سكونت
    آنجا که عقاب پر بریزد
    پست ها
    5,780

    پيش فرض

    والدین تاب وتب فرزندباشد کارشان
    روز وشب یکدم غم فرزند باشد کارشان
    مهربانندو عزیزندو صمیمی
    چونکه فکر لذت فرزند باشد کارشان
    ـ
    مادران شمعند ومی سوزند دروصل عزیزان
    لیکن آنها غُصه ی فرزند باشد کارشان

    پدران پروانه اندوگرداین شمع فروزان
    همت واندیشه درآینده ی فرزند باشد کارشان
    عاشقندایندو نه عشقی بی کلام
    هردوشان ازخود بدورندو دمِ فرزند باشد کارشان

    لاجرم حرفم به فرزندان بود کِای نازنینان
    والدین تاب وتب فرزندباشد کارشان

    علی اکبربوژمهرانی{مهران}

  14. 5 کاربر از hamid_diablo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #148
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Guidance's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2012
    پست ها
    391

    پيش فرض

    غربت چشمان تو شعر سکوتي خسته بود

    ساز لبهايت هميشه بوسه اي آهسته بود

    خويش را گم كردي و پيدا شدي در نام من

    ريختي از هرچه شيرين داشتي در کام من

    تلخها، غمها ، تمام رنجها مال تو بود

    ناز من _ پرادعا_ از خواستنها مي سرود


    باغ مينو را به زير پاي تو کم داده اند
    اينهمه از عشق من بر جان تو غم داده اند


    بي گمان حوري وشان را اين چنين ايثار نيست
    با فداکاريت کس را قدرت پيکار نيست


    تا براي مهر تو اندازه اي پيدا کنم

    بايد اين دل را ز عشق مادري شيدا كنم


    من که روياهاي تو قربانيِ نامم شدند

    گريه هايي که بهاي خنده هايم مي شدند


    چشمهايي که نخوابيدند و لالايي شدند

    ناز دستاني که مرگ شعر تنهايي شدند


    با کدامين شعر خود تعريفي از مادر کنم ؟

    شاعرم؟ من خويش را بيهوده باور مي کنم !


    بي گمان بايد تمام دفترم را پُرکنم

    شايد آنگه واژه اي را لايق و در خور کنم !

    Last edited by Guidance; 05-11-2012 at 12:11.

  16. 4 کاربر از Guidance بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #149
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    مادرم از قبيلهء سبز نجابت بود
    و با زبان مردم بهشت سخن می گفت
    چادری از ابريشم ايمان به سر داشت
    قلبش به عرش خدا می ماند
    که به اندازهء حقيقت خدا بزرگ بود
    و من صدای خدا را
    از ضربان قلب او می شنيدم
    و بی آن که کسی بداند
    خدا در خانهء ما بود
    و بی آن که کسی بداند
    آفتاب ازمشرق صدای مادر من طلوع می کرد

    مادرم از قبيلهء
    سبز نجابت بود
    مادرم وقتی به سوی من می آمد
    در نقش کوچک هرگامش
    روزنهء کوچکی پديدار می شد
    که من از آن
    باغ های سبز بهشت را تماشا می کردم
    و سيب خوشبختی خود را از شاخه های بلند آن می چيدم

    مادرم از قبيلهء سبز نحابت بود
    چادری از ابريشم ايمان به سر داشت
    پيشانيش به مطلع
    عاشقانه ترين غزل خدا می ماند
    که من هر روز
    آن را
    با زبان عاطفه زمزمه می کردم
    و آن گاه با تمام ايمان در می يافتم
    شعر خدا يعنی چی؟






    قسمتی از شعر پرتو نادری


      محتوای مخفی: شعر کامل 
    مادرم از قبيلهء سبز نجابت بودو با زبان مردم بهشت سخن می گفت
    چادری از بريشم ايمان به سر داشت
    قلبش به عرش خدا می ماند
    که به اندازهء حقيقت خدا بزرگ بود
    و من صدای خدا را
    از ضربان قلب او می شنيدم
    و بی آن که کسی بداند
    خدا در خانهء ما بود
    و بی آن که کسی بداند
    آفتاب ازمشرق صدای مادر من طلوع می کرد

    مادرم از قبيلهء سبز نجابت بود
    مادرم وقتی به سوی من می آمد
    در نقش کوچک هرگامش
    روزنهء کوچکی پديدار می شد
    که من از آن
    باغ های سبز بهشت را تماشا می کردم
    و سيب خوشبختی خود را از شاخه های بلند آن می چيدم

    مادرم از قبيلهء سبز نحابت بود
    چادری از بريشم ايمان به سر داشت
    پيشانيش به مطلع عاشقانه ترين غزل خدا می ماند
    که من هر روز
    آن را
    با زبان عاطفه زمزمه می کردم
    و آن گاه با تمام ايمان در می يافتم
    شعر خدا يعنی چی؟

    مادرم از قبيلهء سبز نجابت بود
    و با زبان مردم بهشت سخن می گقت
    و صبر کبوترسپيدی بود
    که هر صبح
    پر های عزيزش را
    در شفافترين چشمه های بهشت شست و شو می داد
    و چنان پيکی از ديار مبارک قران می آمد
    و پيغام خدا را برای مادر من می خواند

    مادرم از قبيلهء سبز نحابت بود
    شجرهء نسبش تاريخی دارد که تنها در حافظهء آفتاب می گنجد
    و من از آفتاب می دانم
    وقتی مادرم چشم به جهان گشود
    پدرش در جذامخانه های فقر
    سقوط سپيدار قامت خود را
    چراغ سوگ می افروخت
    و من از آفتاب می دانم
    کا مادرم تمام عمر
    در جستجوی واژهء لبحند
    با انگشتی از تقدس و ايمان
    کتاب زنده گی اش را ورق می زد
    و با دريغ
    تا آخرين لحظات زنده گی هم نتوانست
    مفهوم شاد لبخند را
    به حافظه بسپارد

    مادرم با گريه آشنا بود
    مادرم از مصدر گريستن هزار واژهء اشتقاقی ديگر می ساخت
    مادرم با هزار زبان
    مفهوم تلخ گريستن را
    به حافظهء تاريک چشم های خويش سپرده بود
    و چشم های مادرم
    - آيينه های تجلی خدا –
    حافظهء خوبی داشتند

    مادرم با بهار بيگانه بود
    و زنده گی او مورچه راهی بود
    که از سنگلاخ عظيمی بدبختی عبور می کرد
    و در چار فصل سال
    ابر های تيرهء اهانت و دشنام
    در آن فرو می باريد
    و مادرم هر روز
    آن جا دامن دامن، گل بدبختی می چيد

    مادرم سنگ صبوری بود
    وقتی پدرم
    کشتی کوچک انديشه اش را بادبان می افراشت
    و بر شط سرخ خشم می راند
    مادرم به ساحل صبر پناه می برد
    و اشک هايش را با گوشه های چادرش پاک می کرد
    و با خدا پيوند می يافت

    پدرم مرد عجيبی بود
    پدرم وقتی دستار غرورش را به سر می بست
    فکر می کرد که آفتاب
    کبوتر سپيديست
    که از شانه های بلند او پرواز می کند
    و فکر می کرد که می تواند روشنی را
    برای مادرم جيره بندی کند
    و فکر می کرد که ماه
    مهرهء رنگينيست
    که می تواند آن را
    بر يال بلند اسب سمندش بياويزد

    پدرم مرد عجيبی بود
    پدرم وقتی مرا به حضور می خواند
    من فاجعه را در چند قدمی خويش می ديدم
    و کلمه ها
    - گنجشکان هراس آلودی بودند –
    که از باغچه های خزان زدهء ذهنم کوچ می کردند
    و ترس جامهء چرکينی بود
    که چهرهء اصلی ام را از من می گرفت
    پدرم وقتی مرا به حضور می خواند
    خون تکلم در رگ های سرخ زبانم از حرکت می ايستاد
    و آن گاه قلب مادرم
    - بلور روشنی بود –
    که در عمق درهء تاريکی رها می گشت
    و مادرم ويرانی خود را
    در آيينه های شکستهء اضطراب تماشا می کرد
    و منتظر حادثه يی می ماند

    پدرم مرد عجيبی بود
    پدرم وقتی دستار غرورش را به سر می بست
    در چار ديوار کوچک خانهء ما
    امپراتوری کوچک او آعاز می گشت
    و آن گاه آزادی را که من بودم
    و زنده گی را که مادرم بود
    شلاق می زد
    و به زنجير می بست
    روان مادر من شاد
    که با اين حال خدا را شکر می کرد
    و در حق پدرم می گفت:
    خدا سايهء ا و را از سر ما کم نکند.

    ميزان 1368خورشيدی

    شهر کابل



    Last edited by part gah; 10-11-2012 at 20:54.

  18. 2 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #150
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    سلام

    و ممنون از سه شرکت کننده‌ی این هفته

    تصویر قسمتی است از اثری از [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] هنرمند نقاش و به نام "مادر و بچه در بالکن"

    که در این [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] میتونین اون رو بصورت کامل ببینید

    تمامی شعرها تا حدودی کاندیدای برترین شعر بودن.

    و در نهایت این هفته شعری که part gah نوشت به عنوان برنده انتخاب شده

    پس این هفته تصویر با پرتگاه به همراه دلیلی که باعث نوشتن این شعر شد

    با تشکر از دوستانی که همواره این تاپیک رو همراهی میکنند امیدواریم شاهد مشارکت بیشتری در این تاپیک باشیم

    ممنون


  20. 5 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •