شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
این قدر دانم که از شعر ترش خون میچکید
دلا ز نور ریاضت گر آگهی یابی
چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد![]()
در كوي نيك نامي ما را گذر ندادند
گر تو نمي پسندي تغيير كن قضا را
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
روان را با خرد درهم سرشتم
وز آن تخمی که حاصل بود کشتم
مایه ی خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست
می کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم
مگر خضر مبارک پی درآید
ز یمن همتش کاری گشاید
دود آه سينه ي نالان من
سوخت اين افسردگان خام را
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)