يكي از افسرها حرف سرهنگ باقري را بريد و گفت:
- معذرت مي خوام جناب سرهنگ، يك ساعت قبل يكي از تريلرها وارد خاك تركيه شده و دومين تريلر داخل سالن ترانزيته.
پيوس كلافه مشت در كف دست ديگر كوبيد و گفت:
- لعنتي... از اين بدتر نميشه.
سرهنگ باقري منتظر دستور نماند، گوشي را برداشت و دستور توقف ارزيابي را صادر كرد و بلافاصله به اتفاق پيوس و سردار بهروان به سالن ارزيابي رفت.
كار بازرسي و ارزيابي تمام و تريلر آماده خروج از سالن و ورود به خاك تركيه بود. همتي، مامور ارزيابي به محض مشاهده سرهنگ و گروه همراهش جلو آمد و پا كوبيد.
- جناب سرهنگ!
- بار بازرسي شده؟
- بله قربان. كاملا.
- مي خوام يه بار ديگه بررسي كنيد.... تريلر به منطقه جرثقيل.
دستور سرهنگ باقري اطاعت شد و دقايقي بعد همه در منطقه جرثقيل حاضر بودند.
سنگ پس از بررسي كامل و دقيق با استفاده از جرثقيل بالا رفت و حد فاصل دو متري كف تريلر، معلق نگه داشته شد.
همتي اولين كسي بود كه سنگ را وارسي كرد، بلافاصله بيرون آمد و گفت:
- فقط چندتا ترك سطحي و معمولي كه احتمال ميدم در اثر انفجارهاي معدن باشه.... ولي بهتره خودتون نگاه كنيد. شايد من اشتباه مي كنم.
سردار بهروان و پيوس زير سنگ قرار گرفتند و چشمان تيزبين سردار خطوط شكاف را دنبال كرد و با اطمينان خاصي گفت:
- بايد برشش بديم.
دستور برش سنگ صادر شد و چشمان منتظر حضار بي قرار و نا آرام به سنگ چندتني غول پيكر دوخته شد.
با پايان يافتن كار و برداشته شدن قسمت جدا شده، نفس در سينه ها حبس شد. حجم مواد نشان از وزني بالغ بر يك تن داشت.
سرهنگ باقري به نشانه موفقيت دست پيوس و سردار را به گرمي فشرد و اين موفقيت بزرگ را به آن دو تبريك گفت و افزود:
- الساعه ترتيب سه تاي ديگه رو مي دم.
سردار ناآرام گفت:
- پس تريلري كه خارج شده چي مي شه؟
- فكر نمي كنم از پاركينگ گمرك تركيه خارج شده باشه.... الآن تماس مي گيرم. مطمئن باشيد برگردوندنش كاري نداره، پليس تركيه با ما همكاري مي كنه.
ساعتي بعد تمام محموله جاسازي شده كه چيزي بالغ بر هشت تن بود، كشف و از سنگها خارج و ضبط گرديد.
مواد به طرز ماهرانه اي در دل سنگها جاسازي شده بود. اگر گوش شنواي كيان و تلفن به موقع غزاله نبود، اين مواد بدون هيچ دردسري از مرز ايران عبور مي كرد.