آره كه معلومه وسترن جان....خداييش رمان قشنگيه.....!
من در آنجا سعي نكردم چيزي را مخفي كنم.و اصلا هم سعي نكردم اخر داستان چيزي را كشف كنم.فضاي ابتدايي داستان خواننده را به يقين بالايي ميرساند كه اين فضاي يك تيمارستان شايد باشد.نويسنده در اين داستان همانقدر اطلاعات دارد كه خواننده از نوشته درك ميكند.و اين حس به خواننده كمتر دست ميدهد كه در حال بازي خوردن است
در مورد كتابها هم بعدا توضيح ميدهم
ممنون
شاید خیلی کودن باشم اما من نفهمیدم فضای تیمارستانه تا اینکه خودت گفتی!!!!!!!فکر نکنم لزومی به سردرگم
کردن خواننده (تا این حد )باشه!
بازم ممنون از اینکه جواب داید. شاید اگه بهتون بگم که این داستانی که من نوشتم دقیقا واقعیت داشته و فقط مقداری اینجانب به حالت نوشته نزدیکش کرده ام قبول کنید که این (در حالی که حرف شما رو در مورد تکان دادن خواننده قبول دارم) کاملا واقعیت داشته و سعی به معرفی مشکلات داشته ام.
ممنون که WESTERN نیز در این مورد نظر دادند.
Last edited by hamidma; 04-02-2008 at 15:24.
نمی دونم از چگونگی نوشته شدن داستانهای مشهور فرانکشتاین و دراکولا خبر دارید یا نه چهار دوست بودند قرار
می ذارند هر کس داستانی بنویسه و صبح به بقیه عرضه کنه دو نفر از اون چهار نفر مری شلی و برام استوکر بودند!شاید اگر اون دو نفر دیگه هم چیزی می نوشتند مثل اون دو حالا مشهور می شدند
پس چرا دیگه ادامه نمی دید؟شاید استوکر و شلی دیگه ای خلق بشه!
خوب من با اجازه دوستان 5 مینی دیگر را که اخیرا نوشتم اینجا قرار میدهم. از دوستان خواهش می کنم که حتما نظر بدهند و از 0 تا 5 به هر کدام از مینی ها امتیاز بدهند.
دید باز
- یک، دو، سه .... و چهارتا درخت
- حالا با اون یکی
- یک ، دو، سه .... سه تا
-حالا با هر دو
- یک، دو، سه، چهار، پنج، شش ، هفت .... هفت تا
-آفرین پسرم همیشه با دوچشمت به زندگی نگاه کن.
شکلهای انتخابی
خنده، گریه،چشمک، تعجب،دسته گل،خجالت، غمگین و .... کاش می دانستم که بچه های این تاپیک کدام شکلک را برای مینی های من انتخاب می کنند.
راه رفتن و نوشتن
او زیبا می نویسد ولی مطمئن هستم اگر می توانست راه برود همه را ازشوق دویدن به وجد می آورد، من راه می روم ولی شاید اگر می توانستم بنویسم همه را از شوق نوشتن ..... این فرق بین western و من هست.
دید بسته
زن با نگرانی از کم شدن مهر و علاقه شوهرش پرسید:
- چند ماهی هست که حلقه ازدواجمان به دستت نیست!
مرد دست چپش را بلند کرد و گفت :
- فکر کنم که شما هم چند ماهی هست که به انگشت کوچک من نگاه نکردی! حلقه برای ان انگشتم کوچک شده بود.
آرزوی اره ای
- اجازه بده من مقداری اره کنم. از بچکی بریدن با اره ، آرزویم بوده است.
اره را گرفت و دو سه بار اره را جلو و عقب کرد و گفت :
بسته . خسته شدم خودت ادامه بده.
حمید اره را گرفت و کارش را ادامه داد .او دائم در این فکر بود که نکند آرزوی ساختن لانه چوبی برای پرندگان که چند روز گذشته را صرفش کرده بود این قدر پوچ و زود گذر باشد.
پس من نظرم رو ميگم.
ناراحت نشيها![]()
اين داستان هم با نام : "حتي يك لحظه" از من :
.................................................. .................................................. .....
- حتي يك لحظه ؟
- حتي يك لحظه.
حتي نتوانست به اين هم فكر كند كه زندگي از يك چشم بر هم زدني ، سريعتر گذشته.
و تمام.
.................................................. .................................................. .....
خیلی خیلی ممنونم دوست گرامی. اصلا هم ناراحت شدن نداره و کلی هم خوشحال شدم.
فقط یک سوال ؟ ایا واقعا شما فکر می کنید که تمام مینی ها باید واقعیت داشته باشند؟ یا این یک اصل در مینی هست؟
در داستان اول دقیقا این اتفاق می افتد شما می توانید در کنار یک خیابان که مقداری درخت در کنارش دارد بایستید و امتحان کنید......
در مورد داستان حلقه ازدواج نیز من مقداری از اغراق استفاده کردم تا یک مسائله مهم زناشویی یعنی ( تحریف شناختی ) را نشان بدهم. سعی کردم که از یه استعاره استفاده کنم و اگر شما ازدواج کرده باشید فکر کنم مطمئن می شوید که همچنین مسائلی خیلی خیلی پیش می یاد ( هر چند که در زندگی عادی هم خیلی از این اتفاقها می افتد)
Last edited by hamidma; 10-02-2008 at 13:05.
خواهش ميكنم
ممنون
من نگفتم كه تمام ميني ها بايد واقعيت داشته باشند. يادمه يه جا خوندم كه داستانهايي كه در كنار واقعيت زندگي قرار دارند و به گونه اي نوشته ميشن كه تصور خواننده اين است كه وجود دارند به رئاليسم جادويي معروفند. اين داستان رو هم خوندم هم ميگفتم كه يك داستانه و هم ميگفتم شايد واقعيت داشته باشه.
همانطور كه فكر كنم قبلا گفتم نظرات من رو فقط به ديد يك خواننده بپذيريد . چون نه تخصصش رو دارم و نه معلوماتش رو.
حالا هم احتمالا برداشت اشتباهي داشتهام.
در مورد داستان درخت هم بايد امتحان كنم
در مورد داستان حلقه هم چون ديگه خيلي اغراق شده بود گفتم.
از لحاظ كلي موافقم شايد يه چيزهايي باشه كه جلوي چشممان هست ولي دقت نميكنيم.
![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)