تا سكوت ازلي را بياشوبد از نگفتن ها
چه هرج و مرجي
يك حلقه ي بي تعهد را جا گذاشته
در پيش بند ظرف شويي
وسوسه مي شود
اما به ياد نمي آورد
قغاعده اي هم ندارد يافتن ها ، نهفتن ها
كبوتري ابلق ب تخته هاي مطبخ نوك مي كوبد
نسيم مي زود ، مي گذرد ، گلبرگ هاي پژمرده را مي روبد
تنها كاغذ هاي خط خطي شاهدند
در سبد زير ميزش
رفيقانه
...
از كجاشو كه...ولي شاعرش:
جمال الدين اصفهاني.