تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 149 از 469 اولاول ... 4999139145146147148149150151152153159199249 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,481 به 1,490 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #1481
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sina818's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    346

    پيش فرض

    دیشب با یکی از دوستان رفته بودیم بیرون و چرت و پرت می گفتیم می خندیدیم بعد این رفیق ما یه جوک تریف کرد که من کلی حال کردم و قه قه می خندیدم که یه دفه دیدم همه ماشینا دارن از سمت مقابل می آن آقا نگو من حواسم رفته بود به جوکی که دوستم گفته بود و یه جا که باید می پیچیدم و می رفتم توی اون یکی لاین نپیچیدم و خلاصه بعد از چندی گاز دادن بالاخره یه خیابون پیدا شد که بپیچم توش ولی فکر کنم کلی فحش خوردم
    امشب هم می خوایم بریم اگه سوتی دادم می آم می گم

  2. #1482
    اگه نباشه جاش خالی می مونه javadbka's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    درون دل يك آدم عاشق
    پست ها
    350

    پيش فرض

    سلام:يه صوتي داغ داغ
    امروز داشتم تاپيك صندلي داغ رو ميخوندم(با حضور asalbanoo) كه به اين نكته پي بردم............:
    نوشته شده توسط saeid_ronaldo مشاهده تاپيک
    ببخشيد من كه چيزي از خاطرتون نفهميدم. اگه ميشه يه خاطره بدون سانسور تعريف كنيد
    asalbanoo:بر روی دو جفت چشمانم
    asalbanoo جان قصد جسارت نداشتم ;اگه به اين واسطه ناراحت شدي بنده در همين مكان از شما عذر ميخوام (چون قصد بدي نداشتم فقط......... )

  3. #1483
    اگه نباشه جاش خالی می مونه hamid_xp's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    احتمالا در خدمت سربازی!
    پست ها
    443

    پيش فرض

    آقا من دیروز یه سوتی دادم .
    برای پیشنهاد یه طرح سه نفری ( با دو تا از دوستام ) با هماهنگی قبلی رفتیم یه شرکتی . تا این دفعه پیشنهادمون رو مکتوب ارائه کنیم .
    قبول این طرح برای ما خیلی حیاتی بود . جوری که فقط یه روز نشستیم هر چی ایده به کلمون میرسید رو کاغذ آوردیم تا روزی که دیروز باشه طرح و مکتوب ارائه کنیم .
    حالا بگذرد که 17 صفخه آماده شد و من تا نصف شب داشتم تایپش میکردم.
    به هر حال ما طرح و ارائه دادیم . سه نفری رو مخ دو نفر مقابل حرکت میکردیم . موضوع مربوط بود به خدماتی که باید به اعضاشون میدادیم چیزی بالغ بر چهل هزار نفر .
    ما هر چی میگفتیم اونا تو سر مال میزدند. البته بعضی وقتها منطقی جواب میدادند . کار به جایی رسید که میشه گفت 1-1 شدیم . تو این موقع یه چیزی نیاز بود تا ما برنده این میدان باشیم.
    کاملا مشخص بود که هر سه نفر تو صحبتها مون میخواستیم یه امتیازی بدیم تا برنده بشیم.
    ولی هر سه نفر چون فرصت فکر کردن نداشتیم میشه گفت شرو ور میگفتیم .
    تو این لحظه ها بود که یهو یه مسیج به من رسید. وقتی باز کردم دیدم یه مسیج تبلیغاتی بانکیه.
    یه هو یه فکر مثل برق تو ذهنم جرقه زد.
    بدون اینکه فکر کنم ( از فرط خوشحالی ) گفتم که من خدمات جدید ارائه میکنم . اونم این که از هر عضوی برای تمام اعضا اس ام اس تبریک عید نوروز رو هم اضافه میکنیم .
    در ابتدای امر ایده بسیار عالی و خوبی به نظر میاد . تو چهره های همه اینو میدیدم که بسیار مشتاق شدند. دوستام که کلی حال کردن از این ایده . اون دو نفر هم مساله رو به شدت جدی گرفتند. منم که اینا رو دیدم یه روحیه مضاعف تو وجودم دمیده شد پیش خودم گفتم عجب ایده نابی . بالاخره با اعتماد به نفس کامل این خدمت رو توضیح دادم.
    راستش شده تا حالا که به یه موضوعی اعتقاد کامل داشته باشید بعد با یه نفر مخالف اون مناظره کنید بعد تنافق براتون پیش بیاد . بعد حرفتون رو پس بگیرید؟
    دقیقا من به یه همچین چیزی رسیدم در حالی که خودم در آخر کار خودم رو نقص کردم . حالا میگید چطوری ؟ پس بخونید:
    همین طور که داشتم از طرحم دفاع میکردم و یه حساب و کتابی هم توش میکردم به این نتیجه رسیدم که اگر هر عضو به چهل هزار عضو دیگه اس ام اس بزنه و او نا هم هر کدومشون به هم دیگه پیام بزنند به تعداد !40000( جهل هزار فاکتوریل ) پیام باید رد و بدل بشه . اینجا بود که به تناقض رسیدم هر چی بیشتر ماست مالی میکردم بیشتر فرو میرفتم .
    این جا بود که توپ به زمین اونا رسید . هر چی متلک بلد بودند بار ما کردند. اینا متلکاشونه :
    آقای ..... فرض کنید من عضوی هستم که یکی کتر از 40000 تا 40000 هزارتا مسیج باید بگیرم
    اون وقت تو شبانه روز تا صد سال زرت و زرت باید مسیج بگیرم گوشیمم خاموش کنم بعد که روشن کنم بازم زرت و زرت مسیج میاد که ( با تمسخر ) .
    نفر دیگه : آقای ....... فرض بکنیم این عملی باشه اما اگه ما این کارو بکنیم که گند مخابرات در میاد کاربرا میان از مخابرات شکایت می کنند. حقم دارن. به قول فلانی راست میگه ( با تمسخر و خنده ) .
    البته سریع دوستان مطلبو جمع و جور کردن ولی من انگار یه آب سرد روم ریخته باشم. خداخدا میکردم که هر چه زودتر جلسه تموم بشه .
    آب شدم رفتم تو زمین شاید برای شما عادی باشه به قول دوستم گند زدم به طرح ......

  4. #1484
    اگه نباشه جاش خالی می مونه javadbka's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    درون دل يك آدم عاشق
    پست ها
    350

    10

    چندروز پيش عموم بادخترش اومده بودن خونه ماقرار بود كه با پدر ومادر من برن خريد.منم تواتاقم داشتم درس ميخوندم كه صداي خداحافظيشون اومد.يكم بعد منم گفتم برم يه دوش بگيرم خلاصه بار وبنديلو جمع كردم رفتم كار كه تموم شد ديدم اي بابا حوله نياوردم.باخودم گفتم كسي خونه كه نيست ميرم از توكمدم ورش ميدارم.منم ل خ ت اومدم بيرون رفتم تواتاقم يه دفعه يه صداي جيغ بنفشي تنمو لرزوند .اين ور اون ورو نگاه كردم ديدم اه دختر عموم تو اتاقم داره كتاب ميخونهمنم خيلي حول شدم مثل مستربين چند بار اين ور اون ور دويدم آخرشم به جاي اينكه برگردم توحموم رفتم تودستشويي
    منم يه بار رفته بودم حمام قرار بود بعدش هم با يكي از دوستام بريم بيرون (اون موقع هيچ كس خونمون نبود)ميخواستم از حمام در بيام هنوز لباسامو تنم نكرده بودم كه ييهو كنجكاو شدم ببينم ساعت چنده،هيچي،سرمو از حمام بيرون آوردم ديدم نميتونم ساعت رو ببينم اومدم جلوتر-جلوتر-جلوتر تا يهو ديدم وسط اتاقم.ييهو ديدم داداشم تو اتاقه.
    داداشم
    من
    خلاصه با هر زحمتي بود دويدم توي حمام.

  5. #1485
    اگه نباشه جاش خالی می مونه javadbka's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    درون دل يك آدم عاشق
    پست ها
    350

    پيش فرض

    منم با خوندن سوتي دوستان كم كم داره يه چيزايي يادم مياد:

    سال سوم هنرستاان بوديم(يادش به خير)من درس هاي تخصصيم خيلي خوب بود.يه روز معلممون كه خيلي جوون بود و وقتي يه تيكه بارش ميكرديم 10000000000 تا جواب ميداد،يه آزمايش داد تا آزمايش كنيم.(يادم رفت بگم رشته من الكترونيكه)اين آزمايش رو داد و ما مشغول شديم.منم تو همون 30 دقيقه اول آزمايشم رو انجام دادم و نتيجه گرفتم .چند دقيقه نشستيم.ديدم حوصلم سر رفت.از مسؤل آزمايشگاه چند تا خازن گرفتم و به صورت معكوس به برق وصل كردم (خازن در حالت معكوس اگه تو مدار قرار بگيره منفجر ميشه).2-3 تا خازن كه تركوندم،معلممون فهميد كار منه.اومد كنار ميز ما گفت : آقاي_________شما آزمايشتونو اجام داديد كه الان داريد خازن ميتركونيد؟ گفتم بله آقا خودتون يه نگاه به مدار بندازين.داره مثل ساعت كار ميكنه.يه نگاهي كرد ديد نميتونه مچ منو بگيره گفت : پس گزارش كارت كو؟گفتم آقا اين كه كاري نداره،سه سوته واست مينويسم.
    گفت سوت نزن عزيزم لبات غنچه ميشه.بچه ها كه تا اون موقع حواسشون به كار خودشون بود،يهو منفجر شد همه گفتن اوووووووووووووووووووووووو وووووووووووووووووو
    منم تا آخر كلاس عين يه بچه خوب يجا نشستم صدام در نيومد


    __________________________________________________ ___________________________________
    ضمنا از همه دوستان به خاطر سوتي هاي جالب و قشنگشون ممنونم(مخصوصا wokman-sooooot-manhunter-و بقيه دوستاني كه الان اسمشون يادم نيست)
    سووووت جون كجايي؟بيا بازم يه حالي بده به اين تاپيك.

  6. #1486
    آخر فروم باز L O V A B's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Dallas, TX
    پست ها
    2,089

    پيش فرض

    آقا من دیروز یه سوتی دادم .
    برای پیشنهاد یه طرح سه نفری ( با دو تا از دوستام ) با هماهنگی قبلی رفتیم یه شرکتی . تا این دفعه پیشنهادمون رو مکتوب ارائه کنیم .
    قبول این طرح برای ما خیلی حیاتی بود . جوری که فقط یه روز نشستیم هر چی ایده به کلمون میرسید رو کاغذ آوردیم تا روزی که دیروز باشه طرح و مکتوب ارائه کنیم .
    حالا بگذرد که 17 صفخه آماده شد و من تا نصف شب داشتم تایپش میکردم.
    به هر حال ما طرح و ارائه دادیم . سه نفری رو مخ دو نفر مقابل حرکت میکردیم . موضوع مربوط بود به خدماتی که باید به اعضاشون میدادیم چیزی بالغ بر چهل هزار نفر .
    ما هر چی میگفتیم اونا تو سر مال میزدند. البته بعضی وقتها منطقی جواب میدادند . کار به جایی رسید که میشه گفت 1-1 شدیم . تو این موقع یه چیزی نیاز بود تا ما برنده این میدان باشیم.
    کاملا مشخص بود که هر سه نفر تو صحبتها مون میخواستیم یه امتیازی بدیم تا برنده بشیم.
    ولی هر سه نفر چون فرصت فکر کردن نداشتیم میشه گفت شرو ور میگفتیم .
    تو این لحظه ها بود که یهو یه مسیج به من رسید. وقتی باز کردم دیدم یه مسیج تبلیغاتی بانکیه.
    یه هو یه فکر مثل برق تو ذهنم جرقه زد.
    بدون اینکه فکر کنم ( از فرط خوشحالی ) گفتم که من خدمات جدید ارائه میکنم . اونم این که از هر عضوی برای تمام اعضا اس ام اس تبریک عید نوروز رو هم اضافه میکنیم .
    در ابتدای امر ایده بسیار عالی و خوبی به نظر میاد . تو چهره های همه اینو میدیدم که بسیار مشتاق شدند. دوستام که کلی حال کردن از این ایده . اون دو نفر هم مساله رو به شدت جدی گرفتند. منم که اینا رو دیدم یه روحیه مضاعف تو وجودم دمیده شد پیش خودم گفتم عجب ایده نابی . بالاخره با اعتماد به نفس کامل این خدمت رو توضیح دادم.
    راستش شده تا حالا که به یه موضوعی اعتقاد کامل داشته باشید بعد با یه نفر مخالف اون مناظره کنید بعد تنافق براتون پیش بیاد . بعد حرفتون رو پس بگیرید؟
    دقیقا من به یه همچین چیزی رسیدم در حالی که خودم در آخر کار خودم رو نقص کردم . حالا میگید چطوری ؟ پس بخونید:
    همین طور که داشتم از طرحم دفاع میکردم و یه حساب و کتابی هم توش میکردم به این نتیجه رسیدم که اگر هر عضو به چهل هزار عضو دیگه اس ام اس بزنه و او نا هم هر کدومشون به هم دیگه پیام بزنند به تعداد !40000( جهل هزار فاکتوریل ) پیام باید رد و بدل بشه . اینجا بود که به تناقض رسیدم هر چی بیشتر ماست مالی میکردم بیشتر فرو میرفتم .
    این جا بود که توپ به زمین اونا رسید . هر چی متلک بلد بودند بار ما کردند. اینا متلکاشونه :
    آقای ..... فرض کنید من عضوی هستم که یکی کتر از 40000 تا 40000 هزارتا مسیج باید بگیرم
    اون وقت تو شبانه روز تا صد سال زرت و زرت باید مسیج بگیرم گوشیمم خاموش کنم بعد که روشن کنم بازم زرت و زرت مسیج میاد که ( با تمسخر ) .
    نفر دیگه : آقای ....... فرض بکنیم این عملی باشه اما اگه ما این کارو بکنیم که گند مخابرات در میاد کاربرا میان از مخابرات شکایت می کنند. حقم دارن. به قول فلانی راست میگه ( با تمسخر و خنده ) .
    البته سریع دوستان مطلبو جمع و جور کردن ولی من انگار یه آب سرد روم ریخته باشم. خداخدا میکردم که هر چه زودتر جلسه تموم بشه .
    آب شدم رفتم تو زمین شاید برای شما عادی باشه به قول دوستم گند زدم به طرح ......
    این سوتی بود ؟

  7. #1487
    آخر فروم باز L O V A B's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Dallas, TX
    پست ها
    2,089

    6

    منم يه بار رفته بودم حمام قرار بود بعدش هم با يكي از دوستام بريم بيرون (اون موقع هيچ كس خونمون نبود)ميخواستم از حمام در بيام هنوز لباسامو تنم نكرده بودم كه ييهو كنجكاو شدم ببينم ساعت چنده،هيچي،سرمو از حمام بيرون آوردم ديدم نميتونم ساعت رو ببينم اومدم جلوتر-جلوتر-جلوتر تا يهو ديدم وسط اتاقم.ييهو ديدم داداشم تو اتاقه.
    داداشم
    من
    خلاصه با هر زحمتي بود دويدم توي حمام.

  8. #1488
    اگه نباشه جاش خالی می مونه hamid_xp's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    احتمالا در خدمت سربازی!
    پست ها
    443

  9. #1489
    آخر فروم باز L O V A B's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Dallas, TX
    پست ها
    2,089

  10. #1490
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    127.0.0.1
    پست ها
    2,664

    پيش فرض

    من امروز دو تا سوتی دادم.

    اولیش دقیقا یک ساعت پیش اتفاق افتاد. سر کلاس شیمی.
    معلم داشت درس میداد و این فرمول های چرت شیمی رو میگفت که بقل دستیم یه جک ردیف و البته قدیمی گفت. من هم که حال درس گوش کردن نداشتم ، نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و قش قش زدم زیر خنده که دیدم نصف بچه های کلاس و معلم داشتن نگاهم میکردن....

    بعدیش هم در راه اومدن به خونه بود ( 45 دقیقه پیش ) . داشتم با رفیقم که یکی دو متر جلوتر از من راه میرفت حرف میزدم که یوهو! رفتم تو تابلوی راهنمایی و رانندگی! شانس اوردم که بهم نگاه نمیکرد و متوجه نشد!

    اگه بیمزه بود ببخشید. بازم دارم براتون!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •