يار خواستم مشكلات از در درامدند
به دروغ گفتم نمي خواهم . مشكلات رفتند . من ماندم و يار ......
يار خواستم مشكلات از در درامدند
به دروغ گفتم نمي خواهم . مشكلات رفتند . من ماندم و يار ......
یک نفر آن سو تر از دریا صدایت میزند
پشت باورهایی از دنیا صدایت میزند
دختر باران که خاتون دل صحرا شدی
دشت با آن لحجه زیبا صدایت میزند...
دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
وآبم از دیده همی آمد و زمین تر میشد
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پريدن نتوانم
گرچه ديری است خموشم، نرود نغمه ز يادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
من عصا و نور بگرفته به دست
شاخ گستاخ ترا خواهم شکست
تا گل روی تو در باغ لطافت بشکفت
پرده صبر من از دامن گل چاکترست
تک وتنها به تو می اندیشم
همه وقت همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان !
نیستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم ، بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه ی بازار ماست
درد می بارد چو لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم
منم يه تقويمه پر از زمستوون
چله نشين دلي درب و داغون
سال كبيسه ام و شگون ندارم
از هيچ كسي خاطره اي ندااارم
جز يه نفر كه درب و داغونم كرد
بره بودم گرگ بيابونم كرد
اما دلم تو غربت بيابوون
ناودان چشم رنجوران عشق
گر فرو ریزند خون آید به جوی
گر بداغت میکند فرمان ببر
ور بدردت میکشد درمان مجوی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)