يكي اتشي بر شده تابناك
ميان باد و اب از بر تيره خاك
يكي اتشي بر شده تابناك
ميان باد و اب از بر تيره خاك
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
می باشد و می باشد و می باشد و می
من باشم و من باشم و من باشم ومن
وی باشد و وی باشدو وی باشد و وی
یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان
که حافظا نبود بر رسول غیر بلا
آمد و رو به روي تو خنديد، يك عدد-
سيگار -بي تعارف- و فندك كشيد، زد
انگشت را سه بار تكان داد سمت تو
- آقا امان! امان از اين روزگار بد!
دوباره خاطرتو بوسیدم
این سوال بی جواب رو از خودم
تا حالا هزار دفعه پرسیدم
با کدوم ترانه باز جون میگیره
نبض اون حنجره ي فیروزه...
هر که سودای تو دارد چه غم از ترک جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
سلام به همه ی دوستان اولین پستمو دوست دارم با یهع شعر شروع کنم اینم شعر ما.
شبی که لعنت از مهتاب میبارید
و پاهامان ورم میکردو میخارید
یکی از ما که زنجیرش کمی سنگین تر از ما بود
لعنت کرد گوشش را و نالان گفت باید رفت
تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر میبارد
و من تنهاترین نیلوفر رو به گلستانم
شب است و نغمه ی مهتاب و مرغان سفرکرده
و شاید یک مه کمرنگ از شعری که میخوانم
من وضو با خیال تو میگیرم
و تو را میخوانم
و به شوق فردا که تو را خواهم دید
چشم به راه میمانم
تن من پاره ای از آن تن توست و قشنگترین شبای پرستاره
شب توست
تو مهی مثل حقیقت ،مهربونی مث دریا
چقدر تازه و پاکی مث یاسای تو باغچه
مث اون دیوان حافظ که نشسته لب طاقچه
تو مث او ن گل سرخی که گذاشتم لای دفتر
مث اون حرفی، که ناگفته میمونه دم آخر
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)