مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تکاپوی دریا ببر
دلم قطره ای بی تپش در سراست
مرا تا تکاپوی رویا ببر
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تکاپوی دریا ببر
دلم قطره ای بی تپش در سراست
مرا تا تکاپوی رویا ببر
رسيدهها چه غريب و نچيده ميافتند
به پاي هرزه علفهاي باغ كال پرست!
رسيدهام به كمالي كه جز اناالحق نيست
كمال دار براي من كمال پرست
هنوز زندهام و زنده بودنم خاري است ـ
به تنگ چشمي نامردم زوال پرست
تو اگر دوستی می خواهی مرا اهلی کن.
گفت: اهلی یعنی چه؟
گفتم:ایجاد علاقه کردن و این چیزی است که فراموش شده است.
گفت: راهش چیست؟
گفتم:باید صبور باشی
هر ابري ديدي
كافيه ازش
بپري بالا
اونجا بچرخي هر طرف مي خواي
يه دور نشده
هر جا كه باشي
مي بيني قصرو
انقدر بزرگه
اندازه كوها
ما را ز خیال تو چه پروای شرابست
خم گو سر خود گیر که خمخانه خرابست
افسوس که شد دلبر و در دیده گریان
تحریر خیال خط او نقش برآبست.
تمام اندوهش را ابر در فضای باران پاشیده ست .
و من ، که عاشق اندوه بوده ام ،
نگاه می کنم ، اما
از این تماشا غمگین نمی شوم .
نگاه می کنم ، اما
به غیر ابر نمی بینم
که می سراید ...
اندوهش را ؟ ...
اين چرخه مي چرخد بسي
بهر حساب هر كسي
يك روز جبران مي كند
جوري كه با ما مي كني
سلام سلام.............
یادم می اید
زیر مجله هاست
کلید را برمی دارم
به خودم در سیاهی پنجره چشمک می زنم
کلید را در قفل می چرخانم
چشم بسته ..نفس حبس در سینه
باز می شود
می پرم بیرون
بی هیچ حجابی
يار و يولداش دؤندولر
بير-بير منى چؤلده قويوب ، چؤندولر
چشمه لريم ، چيراخلاريم ، سؤندولر
يامان يئرده گؤن دؤندى ، آخشام اولدى
دونيا منه خرابه شام اولدى
sghl
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)