من در این تاریکی پی چیزی میگردم
پی خوابی شاید
پی نوری ..ریگی..لبخندی
...
من در این تاریکی پی چیزی میگردم
پی خوابی شاید
پی نوری ..ریگی..لبخندی
...
یکی از همین روزای گم شده
یکی از همین روزای بی نشون
تو همین ثانیه های در بدر
تو همین دقیقه های نیمه جون
تو میای میای به دادم میرسی
تو میای که گریه خوابم نکنه
شب خستگی به رویم نرسه
صبح آینه جوابم نکنـــــه
هزگز نخواستم كه به داشتن تو عادت بكنم
بگم فقط مال مني به تو جسارت بكنم
هرگز نخواستم كه تو رو با كسي قسمت بكنم
يا از تو حتي با خودم يه لحظه صحبت بكنم
ترسم اينه كه رو تنت جاي نگاهم بمونه
يا روي تيشه ي چشات غبار آهم بمونه
با اينكه حتي هيچكس مثل من عاشق تو نيست
پيش تو آينه ي چشام حقيره ؛ لايق تو نيســـــــــــــت
تو دلت يه جاي ديگه... اينو چشمات داره ميگه
ولي من ديگه مي دونم كه تو كفشت پره ريگه
من و تو چه ساده بوديم كه به هم دل داده بوديم
پاي اين عشق خيالي بد جوري افتاده بوديم
مطرب درآمد
با چکاوک ِ سرزندهئي بر دستهي سازش.
مهمانان ِ سرخوشي
به پايکوبي برخاستند.
در همه دير مغان نيست چو من شيدائي
خرقه جائي گرو باده ودفتر جائي
يابوي پير دكه روغن كشي
با چشم هاي بسته
گرد مدار گمشدگي مي چرخد
اي روح غار
اي شعله تلاوت ياري كن
تا قوچ تشنه را كه از آبشخوار
از حس كيد كچه رميده
از پشته هاي سوخته خستگي
و تشنگان قافله هاي كوير را
به چشمه سار عافيتي راهبر شوم
مرا چه شده است؟
چشمان نگران ِ من
برای چه کسی .....
بی تابانه ، اینسو آنسو میگردد؟؟؟!!!...
....
وقتی که او رفت
گوئی صداقت
و مهربانی نیز ،
با بالهای بی ریائی،
پروازخودرا آغاز کردند
....
وقتی که او ،
در چشمان من ، زوربای نگریستن ندارد....
و شرمگینانه ، به زاویه ای دگر مینگرد ،
وقتی که او
دارد میرود....
چرا باید ارام باشم؟
....
چشمان نگران ِ من
برای چه کسی .....
دزدانه، اینسو آنسو میگردد؟؟؟!!!...
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند
در پاي اجل چو من سرافکنده شوم
وز بيخ اميد عمر بـرکنده شوم
زينهار گلم بجز صراحي نـکنيد
باشد که ز بوي مي دمي زنده شوم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)