شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را
ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند
که احتمال نماندست ناشکیبا را
سعدی (علیه الرحمه)
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را
ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند
که احتمال نماندست ناشکیبا را
سعدی (علیه الرحمه)
از من رميده يی و من ساده دل هنوز
بي مهری و جفای تو باور نمی كنم
دل را چنان به مهر تو بستم كه بعد از اين
ديگر هوای دلبر ديگر نمی كنم
فرخزاد
من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق
معاف دوست بدارند قتل عمدا را
تو همچنان دل شهری به غمزهای ببری
که بندگان بنی سعد خوان یغما را
حالا من هم یه "شب فراق نخواهم ..." جلوم بازه فرت و فرت از این میذارم!!
سعدی (علیه الرحمه)
حالا من هم یه "شب فراق نخواهم ..." جلوم بازه فرت و فرت از این میذارم!!
آزمودم زندگی را ارمغانش یافتم
برتر از نیک و بد و سود و زیانش یافتم
در ترازوی دی و امروز و فردا جا نداشت
بر فراز هر زمان و هر مکانش یافتم
خنجی
ما عاشقان مستیم سر را زپا ندانیــم***این نکته هابـگرید بر مردمان هشیار
در راه عشق اگر سر بر جای پا نهادیم***بر ما مگیر خرده ما را از دست مگزار
در کار ما نیاید جز عاشقی و دوسـتی***در کار ما بهایی کرد استــخاره صدبار
شیخ بهائی
روزهایی که گذشتند دلم غلغله بود
ای که فردای زمین را نگرانید شما
تن یاران وطن پر شده از شعله و زخم
باز بر زخم چرا زخم زبانید شما
علی رضا قزوه
ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز
هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را
زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار
پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را
سعدی علیه الرحمه
آتش بجانم افکند شوق لقای دلــــدار***از دست رفت صبرم ای ناقه پای بردار
ای ساربان خدارا پیوسته متصبل ساز***ایوار را به شبگیر شبگیر را به ایـــــوار
در کیش عشقبازان راحت روا نباشـــد***ای دیده می ریز ای سینه باش افـگار
شیخ بهائی
---------------------
پ.ن :داشتم گوش میدادم ،گذاشتمش![]()
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
ورای مسجد و میخانه راهیست
بجویید ای عزیزان کین کدامست
به میخانه امامی مست خفتست
نمیدانم که آن بت را چه نام است
عطار
وای عجب شعریه اونم با کمانچه کلهر در آلبوم بی تو بسر نمیشود
تو همچنان دل شهری به غمزهای ببری
که بندگان بنی سعد خوان یغما را
در این روش که تویی بر هزار چون سعدی
جفا و جور توانی ولی مکن یارا
همچنان حافظ علیه الرحمه ... (موقعیت : در حال تورق غزلیات سعدی!)
آها ! اینه ...
یه کم از فضای خشک قدیم بیاید بیرون : دئ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)