ميگردد آسمان همه شب با دو صد چراغ
در جستجوي چشم خوش دلرباي تو
ميگردد آسمان همه شب با دو صد چراغ
در جستجوي چشم خوش دلرباي تو
گل در بر و مي دركف و معشوق به كامست
سلطان جهانم به چنين روز غلامست
گو شمع مياريد در اين جمع كه امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
دل به امّيد صدائي كه مگر در تو رسد
نالهها كرد در اين كوه كه فرهاد نكرد
شيدا از آن شدم كه نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گري كرد و رو ببست
ز دل مهر تو اي دل رفتني ني
غم عشقت به هر كس گفتني ني
وليكن شعلهي مهر و محبّت
ميان مردمان بنهفتني ني
غمم غم بي و همراز دلم غم
غمم همصحبت و همراز و همدم
غمت مهله كه مو تنها نشينم
مريزا بارك الله مرحبا غم
روي نگار در نظرم جلوه مينمود
از دور بوسه بر رخ مهتاب ميزدم
نقش خيال روي تو تا وقت صبحدم
بر كارگاه ديدهي بيخواب ميزدم
دانی که شمع به دم مرگ به پروانه چه گفت
گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی
تا مرغ دلم پر نكشيده برگرد
تا ريشه ي من زخم نديده برگرد
گيرم كه من اشتباه كردم باشد
دنيا كه به آخر نرسيده برگرد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)