تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 147 از 233 اولاول ... 4797137143144145146147148149150151157197 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,461 به 1,470 از 2330

نام تاپيک: بخشي زيبا از كتابي كه خوانده ام

  1. #1461
    پروفشنال nil2008's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    PARADISE
    پست ها
    766

    پيش فرض

    البته بعضي ماهي گيرها اشتباه مي كنند و روي شكم ماهي سنگ مي گذارند تا بالا وپايين نپرد!علم مي گويد ماهي به خاطر دور شدن از آب، به دلايل طبيعي، مي ميرد.اما هركس يك بار بالا وپايين پريدن ماهي را ديده باشد،تصديق مي كند،كه ماهي از بي آبي بدليل طبيعي نمي ميرد.ماهي به خاطر ِ آب خودش را مي كشد...
    بيوتن نوشته ي رضا امير خاني
    Last edited by nil2008; 20-06-2011 at 06:45. دليل: تغيير رنگ متن مورد نظر

  2. 9 کاربر از nil2008 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1462
    پروفشنال nil2008's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    PARADISE
    پست ها
    766

    پيش فرض

    اگر ثروتمند نيستي مهم نيست،بسياري از مردم ثروتمند نيستند...
    اگر جوان نيستي ،همه با چهره ي پيري مواجه مي شوند...
    اگر تحصيلات عالي نداري با كمي سواد هم مي توان زندگي كرد...
    اگر سالم نيستي ، هستند افرادي كه با معلوليت و بيماري زندگي مي كنند...
    اما اگر عزت نفس نداري ، برو بمير كه هيچ نداري...
    نقل از گوته در كتاب يك دقيقه براي خودم از اسپنسر جانسون
    Last edited by nil2008; 20-06-2011 at 06:44. دليل: تغيير رنگ متن مورد نظر برطبق پست اول تاپيك

  4. 7 کاربر از nil2008 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1463
    داره خودمونی میشه sepideh khanom's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    خیلی دور، خیلی نزدیک
    پست ها
    125

    پيش فرض

    اگر روزی فرا برسد که زن ، نه از سر ضعف ، که با قدرت عشق بورزد... دوست داشتن برای او نیز ، همچون مرد ، سرچشمه ی زندگی خواهد بود و نه خطری مرگ بار...!

    جنس دوم / سیمون دوبوار




    چه قدر خوب است که برای تاسف خوردن به حال خودمان نیز زمان مشخص و محدودی در نظر بگیریم. چند دقیقه اشک بریزیم و بعد به استقبال روزی برویم که در پیش رو داریم
    ...
    ...موری به طور تمام وقت روی صندلی چرخدار می نشست. و با این حال پر از فکر بکر و نکته بود. مطالبش را روی هر چه به دستش می رسید یادداشت می کرد. باورهایش را به رشته تحریر در می آورد. د...رباره زندگی در سایه مرگ می نوشت:
    «آن چه را می توانید انجام دهید و آن چه را نمی توانید بپذیرید»، «بپذیرید که گذشته هر چه بوده گذشته، گذشته را انکار نکنید»، «بیاموزید تا خود و دیگران را ببخشایید»،
    «هرگز خیال نکنید فرصتی از دست رفته است»...!

    سه‌شنبه‌ها با موری/ ميچ البوم

    ایکاش واقعا می شد

  6. 8 کاربر از sepideh khanom بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1464

    پيش فرض


    ...اگـر احسـاسی قدرتمند تمـــام شمع هـای وجودمــان را یکباره روشـن کند ، نوری بــس خیـره کننده از آن برمی خیــزد که شـعاع تابـشش از دید ِ ما فراتـر می رود . آن گـاه دالانی از نـور پدیــدار می شود و راهــی را نشــانمان می دهـد که از لحـظه تولــد به بعـد فـراموش کرده بودیم و به ســر منــزل ازلی نـزد ملـکوت اعــلی فرا می خواند ، روح آدمـی همیـشه طالـب و آرزومند بازگـشت به جایی اسـت کـه از آن آمــده ، ترک کالــبد خالـــــی ..

    __ مثــل آب برای شــکـلات / لورا اســکوئیــول __


  8. 5 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1465
    کاربر فعال انجمن ادبیات Lady parisa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    2,598

    پيش فرض

    بله من دزدم . چرا ندزدم ؟ جایی که من بزرگ شدم آدم باید می دزدید تا بتونه شیکم شو سیر کنه و زنده بمونه . بعد هم که خوب بزرگ شدم ، مجبور بودم بدزدم تا بتونم به پیشخدمت های رستوران انعام حسابی بدم .

    بیشتر بر و بچه ها ده دلار و پونزده دلار انعام می دادن ؛ اما من، من کمتر از بیست تا نمی دادم و این باعث می شد پیشخدمت ها بهترین سرویس رو به من بدن . تازه ، همیشه هم دزدی واسه این چیزا نبود . خاطرم هست یه دفعه موقع سرقت از یه خونه ، دو سه تا پیژامه دزدیدم چون پیژامه های خودم اصلا راحت نبود و مرتب پامو می خورد ؛ یا یه دفعه چله تابستون از پشت بوم یه خونه چند تا زیر پیرهنی دزدیدم چون تو اون گرما اصلا با پیرهن رو نمی شد خوابید . این به هر حال یه راه زندگی بود ، حالا گیرم خیلی شرافتمندونه و آدم حسابی پسند نبود .

    اعترافات یک سارق مادرزاد
    نویسنده: وودی آلن

    به نظرم جالب بود




    «روح ما از هرچه تشكیل شده باشد، مال من و او از یك جنس است»
    بلندیهای بادگیر~امیلی برونته

    به من نگاه كن وببين سوختم وآه نميكشم

    توشعله اي ولي من ازعشق تو پانميكشم

    نيستي ولي به غيرتو با كسي مانميشوم

    من ازحصارعشق توآسان رها نمیشوم

  10. 5 کاربر از Lady parisa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1466
    حـــــرفـه ای Arrowtic's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2009
    محل سكونت
    Westeros
    پست ها
    6,982

    پيش فرض

    لوتار اولین ضربه را وارد آورد.شمشیرش از یک سو پیش آمد و سپس ناگهان زاویه ای به آن داد تا به زیر دفاع دوم همر برود که شیاری در زره سنگین اورک ایجاد کرد.جنگ سالار از شدت ضربه نالید و در تلافی پتکش را با سرعت پایین آورد که تنها چون قهرمان یک گام به عقب برداشت به او اصابت نکرد.ولی دوم همر جهت ضربه اش را ناگهان تغییر داد و پتکش را بالا آورد ضربه به زیر چانه لوتار برخورد کرد و او را به عقب فرستاد.ضربه ی سریع دیگری از پتک به دنبالش آمد ولی لوتار درست به موقع شمشیرش را بالا آورد تا جلویش را بگیرد پتک به دسته شمشیر برخورد کرد.برای یکی دو ثانیه دو جنگجو تقلا کردند دوم همر میخواست پتکش را پایین بیاورد و لوتار میخواست آن را کنار بزند سلاح هایشان لرزیدند ولی تکان نخوردند.
    سپس ...

    وارکرفت:امواج تاریکی

  12. 4 کاربر از Arrowtic بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1467
    داره خودمونی میشه sepideh khanom's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    خیلی دور، خیلی نزدیک
    پست ها
    125

    پيش فرض

    برای اینکه خودتان را از بین ببرید ، باید یک روح پیچیده و اسرارآمیز داشته باشید . هرچه سطحی تر باشید بیشتر در امان هستید...!

    عروس بیوه / جویس کرول اتس

  14. 3 کاربر از sepideh khanom بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1468
    داره خودمونی میشه ღ♥ஜDAYANஜ♥ღ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    23

    پيش فرض

    چقدر عجیبببب چون فکر میکنم من این پستو داده بودم

    له من دزدم . چرا ندزدم ؟ جایی که من بزرگ شدم آدم باید می دزدید تا بتونه شیکم شو سیر کنه و زنده بمونه . بعد هم که خوب بزرگ شدم ، مجبور بودم بدزدم تا بتونم به پیشخدمت های رستوران انعام حسابی بدم .

    بیشتر بر و بچه ها ده دلار و پونزده دلار انعام می دادن ؛ اما من، من کمتر از بیست تا نمی دادم و این باعث می شد پیشخدمت ها بهترین سرویس رو به من بدن . تازه ، همیشه هم دزدی واسه این چیزا نبود . خاطرم هست یه دفعه موقع سرقت از یه خونه ، دو سه تا پیژامه دزدیدم چون پیژامه های خودم اصلا راحت نبود و مرتب پامو می خورد ؛ یا یه دفعه چله تابستون از پشت بوم یه خونه چند تا زیر پیرهنی دزدیدم چون تو اون گرما اصلا با پیرهن رو نمی شد خوابید . این به هر حال یه راه زندگی بود ، حالا گیرم خیلی شرافتمندونه و آدم حسابی پسند نبود .

    اعترافات یک سارق مادرزاد
    نویسنده: وودی آلن

    به نظرم جالب بود




    «روح ما از هرچه تشكیل شده باشد، مال من و او از یك جنس است»
    بلندیهای بادگیر~امیلی برونته
    ولی خب حتما اشتباه کردم.

    قشنگ بود!

    تارو با سادگی رسید: رویهم رفته برای من این جالب است که بدانم انسان چگونه مقدس میشود
    - ولی شما که به خدا اعتقاد ندارید
    -درست است. اما یگانه مساله محققی که امروز میشناسم اینست که میتوان مقدس بی خدا بود
    دکتر گفت : شاید من بیشتر با شکست یافتگان احساس همدردی میکنم تا با مقدسین.
    گمان میکنم که قهرمانی و تقدس را زیاد نمیپسندم. آنچه برایم جالب است انسان بودن است.
    تارو: بلی. ما هر دو درجستجوی یک چیز هستیم. اما من ادعایم کمتر است!
    طاعون- آلبرکامو

  16. 3 کاربر از ღ♥ஜDAYANஜ♥ღ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1469
    داره خودمونی میشه ღ♥ஜDAYANஜ♥ღ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    23

    پيش فرض

    خلاصه ، آقایی که شما باشین من سر از دارالتادیب «المیرا» در آوردم . اون جا یه خراب شده جهنمی واقعی بود . پنج دقیقه از اون جا در رفتم . دفعه اول پریدم تو بار یه کامیونی که داشت رخت چرکای زندونیارو می برد بیرون ، . دم در ، ایست بازرسی ماشینو نگه داشت و یکی از نگهبانا متوجه حضور من بین رخ چرکا شد . با باتومش یه سیخونک به پهلوی من زد و خیلی رک پرسید که من اوجا دقیقا دارم چه غلطی می کنم . من هم خیلی معصومانه جواب دادم : « جان ارواح آقات ... من یه مشت رخت چرکم» می تونم . قسم بخورم که صداقت حرف زدن من تو وجودش اثر کرد و واسه یه لحظه شک کرد . کمی دور و بر من قدم زد و دو به شک بود که بی خیال من بشه یا نه . بعد من کارو خراب کردم و ادامه دادم «من از جنس اون پارچه های کتونی راه راه و زبری هستم که واسه دوخت روپوش و فرش ازشون استفاده می کنن » اینجا بود که خفتمو گرفت و به دستام دستبند زد . آخه هر احمقی می دونه فرش رو از کتون نمی دوزن ، حالا هر چقدر هم لحن آدم صادقانه باشه .
    اعترافات یک سارق مادرزاد نویسنده: وودی آلن

  18. 4 کاربر از ღ♥ஜDAYANஜ♥ღ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1470
    آخر فروم باز anon85's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    here & there
    پست ها
    1,845

    پيش فرض


    (...) مادر از بازیهای من با حسن آقا ناراضی است؛ اخم می کند و با چشم و اشاره بِهِم می فهماند که پررو و بی شعورم و یادم می اندازد که یازده سال دارم و باید از این به بعد مراقب کارهایم باشم. دلم از این حرفها بهم می خورد. می بینم که بزرگ شدن یعنی دروغ گفتن و ترسیدن و نکردنِ خیلی کارها و نگفتنِ خیلی چیزها. می بینم که خانم شدن یک جور خر شدن است و دختر خوب بودن کلاه گذاشتن سر آدمها است.

    گلی ترقی، خانه ی مادر بزرگ، (از مجموعه داستان خاطره های پراکنده)

  20. 6 کاربر از anon85 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •