ایا شما که صورت تان را
در سایه نقاب غم انگز زندگی
مخفی نموده اید
گاهی به این حقیقت اندیشه میکنید
که زنده های امروزی
چیزی بجز تفاله ی یک زندگی نیستند؟
ایا شما که صورت تان را
در سایه نقاب غم انگز زندگی
مخفی نموده اید
گاهی به این حقیقت اندیشه میکنید
که زنده های امروزی
چیزی بجز تفاله ی یک زندگی نیستند؟
در صفحه هاي تقويم
روزي به نام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد
روزي شبيه ديروز
روزي شبيه فردا
روزي درست مثل همين روزهاي ماست
اما کسي چه مي داند ؟
شايد
امروز نيز روز مبادا باشد !
در انتهای هر سفر
در ایینه
دارو ندار خویش را مرور میکنم
این خاک تیره - این زمین
پویش پاي خسته ام
اين سقف كوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خداي دل
در آخرين سفر
در آيينه به جز دو بيكرانه كران
به جز زمين و آسمان
چيزي نمانده است
گم گشته ام
كجا
نديده اي مرا ؟
" حسین پناهی "
اي عشق به شوق تو گذر مي کنم از خويش
تو قاف قرار من و من عين عبورم
بگذار به بالاي بلند تو ببالم
کز تيره ي نيلوفرم و تشنه ي نورم
ما بی صدا مطالعه می کردیم
اما کتاب را که ورق می زدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی ...
ناگاه
انگشت های "هیس"
ما را
از هر طرف نشانه گرفتند
انگار
غوغای چشم های من وتو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود
" قیصر امین پور "
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخوردیست و درد درد
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود
ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست
گر دوست واقفست که بر من چه میرود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست
بگریست چشم دشمن من بر حدیث من
فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست
ز خنده گل چنان به قفا افتاده باز
کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست
" سعدی " ز دست دوست شکایت کجا بری
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست
یه هماهنگی و تکمیل شعری بود که شما گذاشتین عزیز . قانون شکست ؟ عذر می خوام . Keep on![]()
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
عجب گر در چمن برپای خیزی
که سرو راست پیشت خم نباشد
...
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود
ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست
گر دوست واقفست که بر من چه میرود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست
بگریست چشم دشمن من بر حدیث من
فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست
ز خنده گل چنان به قفا افتاده باز
کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست
" سعدی " ز دست دوست شکایت کجا بری
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست
این هم تکمیل شعر![]()
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)