یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟
دورها آوائیست که مرا میخواند
آری
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
کی زمان آن فرا می رسد که همهء روزم
همان دمی باشد که
در سراپردهء تو بیارامم
بر بستری از عطر گل ها .
تو غنوده باشی و من بانگ برآورم :
ای نازنینِ ماه سیما
ای ابروکمانِ نیک خو !
مهربان باش با من !
آه ! کی می رسد آن زمان ؟ ..
نه بوی عشق از این روزگار می آید
نه فیض ناله ای از این دیار می آید
چو کودکان دل خود تا به کی فریب دهم؟
غبار خانه بیفشان که یار می آید
دیگه اشکم، برام میگه، حرفارو خوب میدونه
رفتن تو که دیگه واسم، اشکی نمونده
نمی دونم، کجا رفتی چرا رفتی
توی تلخی وجودم، مثل این اشکای شورم
توی این وحشت تنها، میدونم فردا میمیرم
وقتی یاد تو نباشم، دیگه از زندگی سیرم
مثل این اشکای پیرم، میدونم فردا میمیرم...
مرغ دل از آشیانی دیگر است
عقل و جان را سوی او آهنگ نیست
ساقیا خون جگر در جام ریز
تا شود پر خون دلی کز سنگ نیست
آتش عشق و محبت برفروز
تا بسوزد هر که او یک رنگ نیست
تو رفتی و روی چمن زرد شد
دل باغبان تو پر درد شد
گل ارغوان تو بر خاک ریخت
پرستو ازین بام ویران گریخت
توازی ردّ ِ ممتّد ِ دو چرخ ِ يکي گردونه
در علفزار...
□
جز بازگشت به چه ميانجامد
راهي که پيمودهام؟
به کجا؟
ساماناش کدام رُباط ِ بيسامانيست
با نهال ِ خُشکي کَجمَج
کنار ِ آبداني تشنه، انباشته به آخال
درازگوشي سودهپُشت در ابری از مگس
و کجاوهيي درهمشکسته؟ ــ:
کجاست بارانداز ِ اين تلاش ِ بهجانخريده به نقد ِ تمامت ِ عمر؟
کدام است دستآورد ِ اين همه راه؟ ــ:
کَرگوشان را
به چاووشي
ترانهيي خواندن
و کوران را
به رهآورد
عروسکاني رنگين از کولبار ِ وصلهبروصله برآورد
در وصل هم ز عشق تو اي گل در اتشم
عاشق نمي شوي كه ببيني چه مي كشم
من برگ را سرودي کردم
سر سبزتر ز بيشه
من موج را سرودي کردم
پُرنبضتر ز انسان
من عشق را سرودي کردم
پُرطبلتر ز مرگ
سرسبزتر ز جنگل
من برگ را سرودي کردم
پُرتپشتر از دل ِ دريا
من موج را سرودي کردم
پُرطبلتر از حيات
من مرگ را
سرودي کردم.
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)