دوستان مدير اين تاپيك به زودي برميگرده.
هورااااااااااااااااا
--
--
دوستان مدير اين تاپيك به زودي برميگرده.
هورااااااااااااااااا
یکبار هم با اقواممون رفته بودیم سینما بعد از خرید بلیط متوجه شدیم اون بلیطی که بدست من رسیده چند ردیف از مال فامیلامون جلوتره . ما هم به روی خدمون نیاوردیم و رفتیم نشستیم بغل دست فامیلامون . بعد از یه مدتی مرد کنترلچی اومد ما رو بلند کرد گفت برو سرجات بشین ...................................فکر کردین همین بود ولی اشتباه کردین ما رفتیم سر جامون نشستیم و از قضا یک آبمیوه هم خریده بودیم و دوباره از قضا از اون آبمیوه های پوست کلفت بود که حتی با فرز ومته هم سوراخ نمیشه ولی با هر در دسری بود با نی اونو سوراخ کردیم ولی چشمتون روز بد نبینه نی ماهم شکست ولی زورم اومد برم یک نی دیگه بگیرم همونطوری نی رو کردم داخل آبمیوه و شروع کردم به خوردن اولش حواسم نبود ولی یکدفعه فهمیدم به خاطر نی که شکسته بود مواد داخل آبمیوه با یک صدایی بالا می یان . اون روز جونم در آومد تا تونستم آبمیوه رو بدون صدا بخورم ............الیبته میدونم بی مزه بود ولی دیگه چیکار کنیم اینم یک نوعش بود حالا یکبار هم خودتون بدین بلایی دچار میشید
خیلی با خودم کلنجار رفتم که این سوتی را بگم یا نه؟؟
قضیه از این قراره که ما دیروز رفتیم دانشگاه برای دادن امتحان!! اما هرچی صبر کردیم تا یکی دوتا از بچه ها بیان و ازشون چندتا سوال کنیم کسی نیومد!!با خودم گفتم پس همه این درسو حذف کردن؟؟![]()
خلاصه در سالن باز شد و کم کم بچه ها به سمت سالن حرکت کردن! من هم رفتم تا لیست را پیدا کنم و شماره صندلی را پیدا کنم اما هر چی نگاه کردم لیست درس من نبود!!!آقا یه دفعه چشام خورد به تاریخ اون روز !! نوشته بود 85/10/30
خوب قضیه این بود که امتحان من 85/11/1 بود و من اون روز اشتباه رفته بودم دانشگاه!!![]()
اقا ما اولش اینطوریبعدش اینطوری
و بعدش هم که سرمونو انداختیم پایین تا کسی مارو ندیده و آبرومون نرفته سریع دانشگاه را به مقصد خانه ترک کردیم!!
بعدا می گن دخترایه 18 ساله ناز و عشوه شون زیادهدوستان مدير اين تاپيك به زودي برميگرده.
هورااااااااااااااااا
(این سوتی نبودا)
بابا ایول مدیر تاپیک سوتی بازار برادر ووکمن
عرض ادب و احترام به مونیکا ( دیگه تحویل نمیگیری ؛ چرا ؟؟؟؟ )
متفرقه دوباره داره میشه متفرقه ی خودمون
در اولین فرصت فکر میکنم تا سوتی هایی رو که دادم یادم بیاد
زود قضاوت نكن مونيكا خانم. مشكل از ناز ايشون نيست. مشكل اينه كه بايد منتظر ميثم خان باشيم تا دسترسي ايشون رو باز كنه![]()
اين سوتي مال يكي از دوستامه كه از زبون خودش مي گم:
نصفه شب ساعت 3 بود منم مي خواستم بخوابم توي كوچه هم حدوداي 8 تا پسر داشتن فوتبال بازي مي كردن و خلاصه خيلي سرو صدا مي كردن من هم خوابم نمي برد بخاطر سرو صداشون![]()
يه دفعه اعصابم خورد شد![]()
، بلند شدم (خونه تاريك بود درست چيزي نمي ديدم و يه شلوارك هم پام بود)
يه چادر كه دمه دستم بود برداشتم رفتم تو كوچه(نصفه شب ساعت 3)باشون دعوا كردم گفتم : خجالت بكشـــيــــــــــــــــــ ـــد يعني چي نصفه شبي انقدر سرو صدا مي كنيد برا مردم مزاحمت ايجاد مي كنيد و....![]()
![]()
ديدم همينطوري دارن نگام مي كنن منم يه نگاه به خودم كردم و سريع دويدم رفتم تو خونه.![]()
![]()
![]()
(چادري رو برداشته بودم كه مال چند سال پيش بود و كوتاه شده بود و شلوارك هم پوشيده بودم....)![]()
![]()
بچه كه بودم
رفتم نون بخرم . يه پسره به من گفت اخبار گفته كه هركسي پهناي دستش از صورتش بزرگتر باشه سكته ميكنه!!!
منم كه بچه بودم و جاهل كف دستم گزاشتم رو صورتم. ببينم كه منم سكته ميكنم يا نه!!![]()
تا گزاشتم نامرد كف گرگي زد به پشت دستم كه خورد به دماغم .كلي خون اومد اون روز يكي از بدترين روزها.
حيف كه پسره بزرگ تر از خودم بود!![]()
حالا بيا خونه قرهاي مامان هم بشنو كه تو بي عرضه اي و ساده اي!!![]()
موفق باشيد![]()
یاد ایامی که با این تاپیک میگذروندیم... وای چه خوش بووودا
... اما چه زود گذشت
...
به امید رسید به اون روزهای خوش و بیاد ماندنی...
اااااااا![]()
اومدی![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)